۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه


استاد رحیم بخش شاگرد مرحوم استاد قاسم از سفر هند برگشت


استاد رحیم بخش پسر امام بخش، پسر خدا بخش، پسر کریم بخش، پسر الله بخش که  پدرانش همه در دامان خرابات بزرگ شده اند، اخیراَ پنجاهمین سالگره عمر خود را جشن گرفت.
وی پنج پسر و پنج دختر دارد که سلیم بخش، حسین بخش و نبی بخش شامل بخش موسیقی خرابات شده و به اصطلاح خودش چراغ خاندان بخش خرابات را روشن نگه خواهند داشت.

من که بیش از یک ثلث ماه در جستجوی او بودم، اخیراَ مطلع گردیدم مدتیست از فراق [استاد] شیدا ترک خرابات گفته و در محله ای (قلعه چه) سکنی پذیر گردیده است. با اخذ نشانی خانه ای استاد در حالیکه ریزش باران بشدت ادامه داشت به (قلعه چه) رسیده و پس از اخذ اجازه وارد منزل استاد شدم. استاد رحیم بخش بعد از تعارف گفت : شما سوانح حقیقی مرا درج اخبار میکنید و یا تعریفات را ؟ گفتم : آنچه واقعیت باشد برایم آنرا تعریف کنید تا به اطلاع علاقمندان شما برسانم.

من فرزند اصیل خرابات هستم

من از پدر، پدر در دامن خرابات بزرگ شده و فرزند اصیل این زادگاه و مهد پرورش موسیقی اصیلی افغانی میباشم. از وقتیکه دست راست و چپ خود را شناختم، یعنی از سن هشت سالگی، برای اولین بار نزد (استاد اکبر سارنگی) موسیقی نواز مشهور دربار امیر عبدالرحمان خان که در آن زمان شاگردان زیاد داشت، شاگرد شدم. چون فامیل و محله ای ما غرق نوای موسیقی بود، شب و روز مانند پروانه ای شیدا در گرد شمع محافل عیش و سُرور طواف میکردم. همینکه به سن پانزده سالگی رسیدم پدرم که خود نیز از هواخواهان جدی موسیقی اصیل افغانی بود، تصمیم گرفت طبق رسوم متداوله ای آنزمان مرا شاگرد دبستان یگانه استاد ماهر و پدر موسیقی خرابات یعنی مرحوم استاد قاسم بسازد.

برای شاگرد در آنزمان تخت میزدند

در قدیم رسم بود که اگر شخصی نزد استادان زبردست شاگرد می نشست، باید طبق رسوم متداوله آنوقت مجلسی در منزل استاد ترتیب داده و با مصرفی مانند مصرف یک محفل عروسی به عموم خراباتیان نان بدهد. بعد (خوانچه) یعنی (گُر و شیرینی) را که در آن خلعتی برای استاد تهیه شده است، طی مراسم خاصی نزد استاد بگذارد. وقتی این رسم بجا آورده شد و خراباتیان از سرشب تا صبح نغمه سرایی کردند، در حوالی ساعت سه شب بود که تختی مانند عروس و داماد برایم زده شد و استاد قاسم مرحوم پس از خواندن (شکر نامه)  تار مخصوص شاگردی را بدستم بسته نمود و محفل بعد از پاشیدن نقل و شیرینی بسرم و کف زدن های ممتد حاضرین خاتمه پیدا کرد.
باید اعتراف کنم که مرحوم استاد قاسم از اولین روز شاگردی تا آخرین لمحه ای حیات خود نظر خاصی بمن داشته و از هرگونه کمک و معاونت هنری بمن دریغ نمیکرد. استاد قاسم در آخرین دقایق حیات چشم خود را بطرف من باز کرده در حالیکه شکر حق تعالی را بجا میآورد گفت " خوشبختم که مانند رحیم بخش خواننده ای طرازی را به جامعه تقدیم کردم". وقتی استاد فوت کرد طبق رسم و رواج خرابات شب جمعه ای اول او را با مصارف هنگفت ترتیب گرفتم و بعد سالگره اول فوت استاد را روی قبرش با دعوت تمام موسیقی نوازان خرابات که هر کدام طبق سُنن باستانی خرابات مجرایی ساز و آواز دادند و از صبح تا عصر با صرف نان و قیماق چای نغمه سرایی کردند، برپا نمودم.

برای تحصیل بیشتر هنر موسیقی پول مصرف کردم

در سفر های متعددیکه به هند نمودم، نزد اکثر استادان موسیقی هند با مصارف هنگفتی تحصیل هنر موسیقی نمودم و در رشته های مختلف موسیقی مهارتهای زیادی پیدا نمودم. در هند همه کس با احترام با من برخورد میکرد و مرا نهال با ثمر بوستان موسیقی اصیل افغانی میخواند. استادان هندی همچنانکه از مرحوم استاد قاسم به نیکویی یادآوری میکردند، مقدم مرا نیز گرامی پنداشته بنام (قاسم ثانی افغانی) از من پذیرایی میکردند.
در هند به اکثر محافل و مجالس استادان موسیقی شرکت کرده و از برکت فیض هنرنمایی هایشان مستفید میشدم.

موسیقی اعجاز دارد

در هند شنیدم که موسیقی تاثیر و اعجاز خاصی دارد. یعنی برعلاوه اینکه انسانها را خوش میسازد، میگریاند و یا به وجد میاورد، حیوانات وحشی را رام کرده و مرغان هوا را اسیر خود میسازد. در این مورد یکی از استادان موسیقی قصه ای جالبی را که در هندوستان پیش شده بود، برایم باز گفت. استاد گفت (باجی بورا) و (تان حسین) که دو نفر از استادان ورزیده هنر موسیقی هند بودند روزی در یکی از محافل بزرگ موسیقی به هنرنمایی آغاز کردند. (باجی بورا) در اثر خواندن جالبی مورد تشویق و تقدیر (مهاراجه) قرار گرفته، حمایل گُلی در گردنش آویخته شد. همینکه (باجی بورا) حمایل گُل را در گردن خود ملاحظه کرد به وجد آمده چنان نغمه سرایی کرد که آهویی از کوه پایان شده گردن خود را مقابل هارمونیه ای او قرار داد. (باجی بورا) حمایل گُل را از گردن خود کشیده به گردن آهو انداخت و آهو دوباره راه ای کوه را در پیش گرفت. هنگامیکه نوبت به (تان حسین) رسید، (باجی بورا) از وی مطالبه ای حمایل گُلِ گردن کرد. (تان حسین) با تردستی و مهارت زاید الوصفی که در موسیقی داشت شروع به نغمه سرایی نمود و نغمات او چنان اوج گرفت که از اثر آن، آهوانی چندی با داشتن حمایل گل های رنگارنگ حاضر شده و مجلس او را چراغان ساختند. (تان حسین) (باجی بورا) را مخاطب ساخته گفت : حالا میتوانی حمایل خود را باز ستانی. این قصه ای واقعی تاثیر عجیببی در من کرده و مرا برآن داشت تا هنر موسیقی را به درجه ای برسانم که تاثیری مستقیم آن برهمه کس هویدا گردد.
حال از فیض و برکت موسیقی هواخواهان آواز من روز بروز زیاد شده میرود و تاثیر آواز و هنر موسیقی من به حدی رسیده که باوجود بُعد مسافه،  تعدادی زیاد مردم به اینجا مراجعه میکنند و مرا به مجالس عیش و سُرور خود دعوت میکنند. روی همین ملحوظ است که زنده گی من بدرجه ای اعلی خوب بوده و از مشکلات بی خانگی و قلت معاش هیچگونه شکایتی ندارم.

چگونه به رادیو راه یافتم

من به همرایی مرحوم استاد قاسم از وقتیکه استیشن رادیو در (یکه توت) بود پیاده طی طریق میکردیم و در حالیکه هیچگونه وسایلی در دست نبود، آلات موسیقی را روی شانه گذاشته با شوق و دلچسپی زاید الوصفی پروگرام های کوتاه آن زمان رادیو کابل را رنگین میساختیم.
زمانیکه استیشن برودکاست رادیو به عمارت (باغ عمومی) آورده شد، شب و روز با تحمل هرگونه زحمات در رادیوهنرنمایی میکردیم و وقت هنر دوستان را با نغمات خوشی موسیقی سپری میساختیم. در آنوقت دعوت های محافل عروسی وغیره را رد کرده کوشش مینمودیم در پروگرام رادیو تعغیری وارد نشود. از آنوقت که تا اکنون [ سال ١٣۵٠] که مدت چهل سال سپری شده است، سعی کرده ایم رادیوی خود را تنها نگزاریم. لاکن افسوس که رادیو قدری ما را کم میداند. عوض اینکه ما را به حیث مامورین رسمی هنری بشناسد لقب اجیر را بالای ما گذاشته، ادعا میکند که در برابر هر تیپ یک هزار افغانی بپردازد. و تعداد تیپ ها نیز در هر ماه از دو خواندن بیش نباشد. روی این ملحوظ مدتیست که من به رادیو گفته ام که اگر از هر تیپ پنجهزار افغانی میدهند حاضرم بخوانم، در غیر آن اجازه بدهند بدون اجرات و اخذی پول به خواندن خود در رادیو ملی خویش هنرنمایی نمایم.

هنر من تقدیر هم شده است

در سال ١٣٣٨ هنگامیکه مسابقه ای موسیقی کلاسیک بنام (رحمان بابا) در رادیو کابل دایر شد، تصدیق نامه ای خواننده ای درجه اول موسیقی کلاسیک را از رئیس مستقل مطبوعات وقت دریافت کردم. در برج جدی سال ١٣۴۲ به اخذ مدال عالی هنر که از حضور اعلیحضرت معظم همایونی پادشاه ای روف و مهربان ما صادر شده بود، دریافت کردم. در ۲۵ حوت سال ١٣۴۴ قرار مکتوب نمبر ۲٣ وزارت اطلاعات و کلتور بحیث استاد خواننده موسیقی کلاسیک شناخته شدم و در سال ١٣۴۵ در کنسرتیکه راجع به سالگره ای (باجی بورا) در دهلی انعقاد یافته بود اشتراک نموده و به اخذ مدال نقره ای موفق شدم.
همچنان باید یاد آور شوم که علاوه از امام الدین سرآسیایی، غلام دستگیر، غوث الدین، عزیز الله، عبدالعلی، عبدالطیف خراباتی و عبدالمحمد هماهنگ در شق خواندن بیش از ده نفر علاقمندان دیگر موسیقی را در شقوق سارنگ، دلربا و طبله تربیه نموده ام. ضمناَ در یک کورس موسیقی شخصی که در منزل خود دایر نموده بودم یک عده جوانان علاقمند موسیقی را تحت تربیه گرفتم که امروز آواز اکثر شان از ورای امواج رادیو به سمع شنونده گان میرسد.

اساس نغمات و پارچه های فلکوریک را استاد قاسم گذاشت

پارچه های فلکوریک هارمونیزه شده ای امروزی که از طریق رادیو به سمع شنونده گان میرسد تماماَ برای اولین مرتبه از حنجره مرحوم استاد قاسم برآمده و اصلیت خود را حفظ کرده است. قبلاَ نغمات مذکور در تاق فرآموشی گذاشته شده بود و کسی از آنها یاد نمیکرد. من با استفاده از موقع، وقتی پارچه ای فلکوریک استاد مرحوم را بنام (زلیخا دارم امشب) از رادیو پخش نمودم، جذابیت آن به همه دوستان موسیقی معلوم گردیده و بعد سلسله ای پارچه های فلکوریک به طریقه ای هامونیزه تیپ شد.
من غزل محبت را در راگ (کافی تات)، غزل (جز گروه ای می کشان) را در راگ (گداره)، غزل (همه عمر را با تو قدح زدیم) در راگ (بیرمی)، غزل (ز چشم مست تو ای ساقی ای مست) را در راگ (جوک کانس) و غزل (کی برد به نزد شاهان زمنی گدا پیامی را) به راگ (تات بیرو) خوانده ام که خیلی مورد پسند علاقمندان قرار گرفته است.
سفر آخرم در هند خوش گذشت
به همه کس معلوم است که منزل من به روی همه خواننده گان و نوازنده گان هندی باز بوده و هنگام آمدن شان به افغانستان علاوه از دادن مهمانی ها تحایف زیادی هم برای هر کدام شان تقدیم نموده ام. همچنان من نیز وقتی عازم هندوستان میشوم در همه محافل موسیقی از من به گرمی پذیرایی میشود و در اکثر مجالس خواندن شرکت نموده آبروی موسیقی افغانی را حفظ مینمایم. هر چند اینبار برای علاج مریضی پسرم عازم هندوستان شده بودم، با آنهم در اکثر مجالس موسیقی شرکت کرده مخصوصاَ نغمه های را که خاصه مرحوم استاد قاسم بود به علاقمندان شنواندم . این سفر خیلی خوش گذشت و خاطره ای آن تا اخیر عمر فرآموشم نخواهد شد.
اکنون که پنجاهمین سالگره عمر خود را جشن گرفته ام، امیدوارم بتوانم بیشتر برای مردم مملکت خود خدمت کنم و محافل عیش و سُرور شانرا بیش از پیش مجلل سازم.  





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر