۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

آیا قرآن کلام الهیست ـ بخش سوم




سوال و جواب 
سوال : اسم من" سارله رام چندرا" است. من میخواهم بپرسم که چرا مسلمانان خداوند را (الله) مینامند؟
جواب : من در جریان صحبت هایم از طریق سورۀ اخلاص، توضیحات را دربارۀ اسم مبارک (الله) ارائه نمودم. در سورۀ اخلاص می خوانیم (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤).
ترجمه (بگو: خداوند يكتا و يگانه است. خداوندي است كه همه نيازمندان قصد او مي‏كنند. نزاد و زاده نشد. و براي او هرگز شبيه و مانندي نبوده است).همچنان در سورۀ الاسرا آیۀ یک صد و دهم آمده است (قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا).ترجمه (بگو «الله» را بخوانيد، يا «رحمن» را، هر كدام را بخوانيد (ذات پاكش يكي است و) براي او نام هاي نيك است، و نمازت را زياد بلند يا آهسته مخوان و در ميان اين دو راهي (معتدل) انتخاب كن).این که زیباترین اسمها مربوط خداوند متعال است، در آیات متعددی ذکر گردیده است. اما این که  چرا مسلمانان  خداوند متعال را (الله) می نامند باید گفت که (الله) یک اسم خاص و منحصر به فرد است. در حالی که اسم های که در دیگر زبان ها، از جمله در زبان انگلیسی برای خداوند به کار میرود، اسم های خاص نیست.در زبان انگلیسی به خداوند (God) می گویند. اگر یک حرف (S) را در اخیر کلمۀ (God) اضافه نمایید، کلمۀ (Gods) به معنی "خدایان" بدست می آید. در حالی که می دانیم که خداوند متعال یکیست و چیزی به نام "خدایان" وجود ندارد.اگر در ادامۀ (God) حروف (dess) را اضافه کنید، کلمۀ (Goddess) بدست می آید که اسم مونث بوده و "الهه" معنی می دهد. در حالی که خداوند متعال فاقد جنسیت است. به همین ترتیب با این کلمه در زبان انگلیسی و دیگر زبان ها می شود به اصطلاح " بازی" کرد و معنی آنرا تغییر داد. اما اسم مبارک (الله) خاص بوده و نمی توان آن را تغییر داد.سوال : اسم من" قسیم داویر" است و من سوالی دارم به این شکل که Arun Shourie (هارون شوری) [نویسنده و ژورنالیست هندی] به آیات یازدهم و دوازدهم سورۀ "النسا" اشاره نموده می گوید اگر براساس این آیات حصۀ میراث هر یک از وارثین را جمع نمایم مجموعه آنها بالاتر از (یک کُل) می گردد. به همین دلیل هارون شوری الزام وارد می کند که نویسندۀ قرآن ریاضی را بلد نبوده است، لطفاَ در این باره  توضیحات بدهید!.
جواب : طوری که من در صحبت هایم گفته ام صد ها تن تلاش نموده اند تا به قرآن الزام وارد نمایند. آنها به مسائل به نام "اشتباه" در قرآن اشاره نموده اند، ولی هیچ کدام از این الزامات شان درست نبوده همه فاقد حقیقت اند.
تا جای که موضوع به میراث ارتباط می گیرد در قرآن کریم در جاهای مختلف به آن اشاره شده است. از جمله در سورۀ "البقره" آیات یک صد و هشتادم و دوصد و چهلم، سورۀ "النسا" آیات نهم و نزدهم و سورۀ "مائده" آیۀ یک صد و پنجم.  اما تفصیل موضوع در آیات یازدهم، دوازدهم و یکصد و هفتادو شش سورۀ "النسا" آمده است. ولی ترجمۀ که "هارون شوری" به کار میبرد اینست که در سورۀ النسا آیات یازدهم و دوازدهم آمده است یعنی (خداوند به شما در باره فرزندان تان سفارش مى‏كند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مى‏برد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مى‏برد] [البته همه اين ها] پس از انجام وصيت است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود].آیۀ دوازدهم می گوید (و نيمى از ميراث همسران تان از آن شما [شوهران] است اگر آنان فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى داشته باشند يك چهارم ماترك آنان از آن شماست [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كرده‏اند يا د ينى [كه بايد استثنا شود] و يك چهارم از ميراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشيد و اگر فرزندى داشته باشيد يك هشتم براى ميراث شما از ايشان خواهد بود [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كرده‏ايد يا د ينى [كه بايد استثنا شود]).خوب این یک مقدار مغلق به نظر میرسد  ولی اگر یک اندازه توجه نمایید موضوع وضاحت می یابد.
به طور خلاصه میتوان گفت که در آیۀ یازدهم سورۀ نسا در مورد میراث که برای فرزندان شخص متوفی تعین گردیده است اشاره شده است. در ادامه همین آیه دربارۀ سهم والدین متوفی از میراث حرف زده شده است. در آیۀ دوازدهم سورۀ نسا در مورد سهم زن و یا شوهر، از میراث که از همسرش باقی مانده است، اشاره شده است.
در اسلام دربارۀ میراث به تفصیل حرف زده شده است. قرآن کریم در این مورد صرفاَ به شکل فشرده راجع به اساسات میراث حرف زده است. جهت دریافت تفصیل موضوع باید به احادیث رجوع کنید. موضوع میراث در اسلام وسعت دارد و در واقع یک شخص می تواند همه عمرش را فقط صرف تحقیق دربارۀ موضوع میراث نماید. اما "هارون شوری" صرفاَ با این دو آیۀ قرآن شریف می خواهد همه مطلب را بداند. این شیوه او شبیۀ این خواهد بود که شخصی بخواهد یک سوالی ریاضی را حل کند در حالی که قواعد اساسی ریاضی را بلد نباشد. در ریاضی قاعدۀ وجود دارد که برمبنای آن باید در قدم نخست به عملیۀ تقسیم، بعداَ عملیۀ ضرب، سپس جمع و در آخر به عملیۀ منفی پرداخته شود. اگر شخصی این قاعده را بلد نباشد و بخواهد که یک سوال ریاضی را حل نماید، جواب بدست آمده توسط او نا درست خواهد بود. "هارون شوری" نیز به عین شکل قواعد اساسی ریاضی را بلد نیست. زیرا نظر به قانون اسلام در مورد میراث، سهم نخست، به همسر و والدین مربوط می شود، و بعداَ هر آنچه از میراث باقی مانده باشد بین اولاد های متوفی تقسیم می گردد. هرگاه شما این قاعده را تعقیب نمایید مجموعه این مقدار هرگز از "یک کُل" تجاوز نمی کند. امیدوارم توانسته باشم به سوال شما پاسخ  بدهم.                                                                                                                                 سوال: اسم من "فوزیه سید" است و من به صفت بازرس در موسسۀ (ام، بی، سی) کار می کنم. من قبلاَ مسیحی بودم و در سال ١٩٨٠ ایمان آورده و مسلمان گردیدم اما والدینم هنوز هم مسیحیی اند. سوال من اینست که چطور می توانم والدینم را متقاعد سازم که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم قرآن کریم را از کتاب های تورات و انجیل اقتباس نکرده است؟                                                                                                                                 جواب: طوری که من قبلاَ گفتم در اصل این واقعیت تاریخی که حضرت محمد (ص) یک شخص اُمی یا بیسواد بودند، خود ثابت می سازد که قرآن کریم از روی کدام کتاب دیگر اقباس و کاپی نشده است.                                         در قرآن کریم در سورۀ عراف، آیۀ ١٥٧ خداوند متعال می فرماید (آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر «امي» پيروي مي‏كنند كسي كه صفاتش را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مي‏يابند و آنها را به معروف دستور مي‏دهد و...).           اگر شما امروز به کتاب توارت موجود مراجعه کنید در کتاب "اشیعا" در فصل ٢٩ در جملۀ ١٢ چنین می خوانید (کتاب به کسی داده شده است که خوانده نمی تواند).                                                                               به هر حال آنهایی که این اتهام را وارد می کنند که نعوذ باالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و یا انجیل کاپی نموده است این را نمی دانند که در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام، هنوز تورات و انجیل به زبان عربی ترجمه نشده بود. نخستین ترجمه عربی تورات در سال ٩٠٠ میلادی توسط شخص به اسم (آر. سادیاس) نوشته شد، یعنی دو صد سال بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام. انجیل برای بار اول به زبان عربی توسط شخصی به اسم (ایرپینوس) در سال ١٦١٦ ، یعنی حدودی هزار سال بعد از رحلت حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم ترجمه گردید. من این را می پذیرم که میان انجیل، تورات و قرآن کریم شباهت های موجود است ولی این موضوع نمی تواند دلیل شود که قرآن شریف از کتاب های ماقبل خود کاپی شده است. بلکه دلیل موجودیت مشابهت بین این کتاب ها،داشتن منبع مشترک آنها می باشد. در واقع تمام کتاب های الهی دارای یک پیام بوده است و آن توحید یا یکتا پرستی است. اما طوری که من قبلاَ نیز گفته ام سایر کتاب های الهی به استثنای قرآن کریم با گذشت زمان مورد تحریف قرار گرفته و به همان شکل اولی و اصلی شان باقی نمانده اند.                                                                                                                            در توارت و انجیل [ موجوده] مواردی زیادی وجود دارند که توسط انسان ها نوشته شده است، اما در کنار این ها مواردی معدودی نیز وجود دارد که با قرآن شریف در مشابهت قرار دارد. از طرف دیگر اگر موجودیت این مشابهت ها دلیل کاپی برداری یا اقباس باشد در آن صورت  باید گفت که بنابر موجودیت شباهت های موجود میان تورات و انجیل، حضرت عیسی (ع) نیز انجیل را از تورات کاپی نموده بود. می خواهم یک بار دیگر خاطرنشان بسازم که دلیل موجودیت شباهت در میان کتاب های الهی، اینست که منبع آنها یکی می باشد.                                                     اگر من در روز امتحان بخواهم تقلب یا "نقل" کنم هرگز در ورق امتحان نخواهم نوشت که من جواب ها را از ورق امتحان فلان شخص کاپی نموده ام. اما خداوند متعال در قرآن کریم از حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی (ع) و سایر پیامبران الهی ذکر نموده و این مطلب را بیان نموده است که آنها همه فرستاده گان و پیامبران خداوند متعال بوده اند. قرآن کریم به انبیا الهی اعتبار و احترام خاصی قایل است. اما اگر حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قرآن را کاپی می کردند هرگز از پیامبر بودن حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) ذکری به عمل نمی آورند، که این مطلب خود ثابت می سازد که قرآن کاپی نشده است.                                                                                           صرفاَ مبتنی بر حقایق تاریخی مشکل خواهد بود که حقانیت قرآن، تورات و انجیل را ثابت نماییم. به همین دلیل بیایید با استفاده از ساینس قرآن، تورات و انجیل را مورد آزمایش قرار دهیم.                                                         در ظاهر خیلی از مسائل که در قرآن ذکر شده است در تورات و انجیل نیز مذکور می باشد ولی اگر اندکی دقیق گردیم متوجه می شویم که تفاوت میان این ها از زمین تا آسمان است. به طور مثال در تورات در "کتاب تکوین یا پیدایش" از خلقت آسمان ها و زمین و کائنات حرف زده شده است که در ظرف شش روز صورت گرفته است و در ضمن روز نیز به مدت زمان ٢٤ساعت تعریف شده است.                                                                                                       قرآن کریم نیز در جاهای مختلف از جمله سورۀ اعراف آیۀ ٥٤ و سورۀ یونس آیۀ سوم می فرماید که خلقت زمین و آسمان ها در مدت  شش" ایام" صورت گرفته است. کلمۀ عربی (یوم) روز معنی می دهد که جمع آن (ایام) است. اما در عین زمان کلمۀ (یوم) یک معنی دیگر نیز دارد و آن "دورۀ خیلی طولانی از یک عصر تاریخی" می باشد.                 ساینس در برابر این گفتۀ قرآن کریم که زمین و آسمان ها در خلال شش "دورۀ خیلی طولانی یک عصر" ساخته شده است، هیچ اعتراضی ندارد. اما ساینس این موضوع که گفته شود که آسمان ها و زمین در مدت" شش روز بیست و چهارساعته" ساخته شده است را، نپذیرفته و آن را رد می کند.                                                                            در تورات "کتاب پیدایش" فصل اول، سطر ها اول الی سوم چنین آمده است: "خدا فرمود روشنایی بشود و روشنایی شد. خدا روشنایی را پسندید و آن را از تاریکی جدا ساخت. او روشنایی را روز و تاریکی را شب نامید. شب گذشت و روز شد. این روز اول بود".                                                                                                                  در همین کتاب و همین فصل از سطور چهاردهم الی نزدهم می خوانیم که " سپس خدا فرمود در آسمان اجسام درخشانی باشد تا زمین را روشن کنند و روز را از شب جدا نمایند و روز ها فصل ها و سال ها را پدید آورند، و چنین شد. پس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب. او همچنان ستاره گان را ساخت. خدا آنها را در آسمان قرار داد تا زمین را روشن سازند. بروز و شب حکومت کنند و روشنایی و تاریکی را از هم جدا کنند. خدا خشنود شد. شب شد و روز گذشت. این روز چهارم بود"                                                                                                                                 قرار گفته های (تورات موجوده) آفتاب در روز چهارم ساخته شد در حالی که روشنایی که ثمرۀ آفتاب است،  در روز اول یعنی سه روز قبل از بوجود آمدن آفتاب ایجاد گردیده بود؟. از طرف دیگر شب و روز زمانی ایجاد می شوند که کرۀ زمین وجود داشته باشد، در حالی که (تورات امروزی) می گوید که  زمین در روز سوم ساخته شد. این ها همه مورادی غیر علمی اند.                                                                                                             قرآن شریف نیز از خلقت آفتاب و روشنایی حرف می زند ولی با این تفاوت که این موضوع را به این شکل غیرعلمی بیان نمی کند. آیا شما فکر می کنید که حضرت محمد (ص) قرآن را از روی تورات و انجیل نوشته و بعداَ این اغلاط و اشتباهات ساینسی را اصلاح نموده است؟ باید عرض گردد که یک هزار و چهار صد سال قبل هیچکسی از این واقعیت های ساینسی آگاهی نداشت.                                                                                                        قرار کتاب که امروز به نام تورات شناخته می شود، زمین در روز سوم ساخته شد و آفتاب و مهتاب در روز چهارم ساخته شدند. اما امروز ساینس به ما می گوید که زمین و مهتاب همه اجزای آفتاب اند. این که  تورات می گوید که نخست زمین ساخته شد و بعداَ آفتاب ساخته شد، نیز غیر علمی و نادرست است.                                                           در تورات کتاب "پیدایش" جلد اول جملات یازدهم الی سیزدهم آمده است: (سپس خدا فرمود "انواع نباتات و گیاهان دانه دار و درختان میوه دار در زمین برویند و هر یک نوع خود را تولید کنند". همینطور شد و خدا خشنود گردید. شب گذشت و روز شد، این روز سوم بود)                                                                                          طبق گفته های تورات که در بالا ذکر گردید درختان، میوه جات و گیاهان همه در روز سوم ساخته شدند در حالی که در جملات قبلی مطالعه نمودید که آفتاب در روز چهارم ساخته شدیعنی قبل از این که  آفتاب ساخته شود نباتات و گیاهان و درختان ساخته شده بودند. حالا سوال اینجاست که چطور نباتات ودرختان و گیاهان بدون روشنایی آفتاب بوجود آمدند؟در ادامه در تورات کتاب "پیدایش" جملۀ شانزدهم می خوانیم که (سپس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب). اما طوری که قبلاَ نیز عرض کردم، قرآن کریم در سورۀ فرقان آیۀ ٦١مشخص می سازد که نور مهتاب روشنایی منعکس شده است.                                                                                                            خوب تعدادی الزام وارد می کنند که نعوذبالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و انجیل کاپی نمودند اما سوال اینجاست  چطور پیامبر گرامی ما حضرت محمد (ص) توانست قرآن را از روی تورات کاپی، ولی این اشتباهات ساینسی را اصلاح نماید؟                                                                                                           هرگاه شما قرآن شریف، تورات و انجیل را تحلیل نماید شاهد موجودیت تفاوت های خیلی بزرگی در میان آنها خواهید بود. در تورات امروزی،  داستان خلقت حضرت آدم (ع) ذکر گردیده است. تورات از آدم (ع) به عنوان نخستین انسان که در زمین خلق شد یاد می کند. تورات تاریخ خلقت آدم (ع) را حدودی٥٨٠٠ سال قبل از امروز می داند. اما ساینس امروزی بر مبنای شواهد و مدارک باستانشناسی و انسانشناسی تاریخ موجودیت نخستین انسان در روی زمین را ،خیلی بیشتر از این می داند.                                                                                                      قرآن شریف نیز از خلقت آدم (ع) حرف میزند ولی با این تفاوت که قرآن کدام تاریخ نادرست را که در مغایرت با ساینس قرار داشته باشد، ارایه نمی کند.                                                                                            در تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم از نوح علیه سلام حرف زده شده است. همچنان در اینجا از سیل و باران خیلی بزرگ و عظیمی حرف زده می شود که همۀ نباتات، حیوانات و انسان ها را، به استثنایی آنهایی که با نوح (ع) در کشتی یکجا بودند، غرق نموده بود. تورات تاریخ اتفاق این حادثه را حوالی سدۀ بیست و بیست و یکم قبل از میلاد می داند.   تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم، جملات نزده الی بیست و چهارم می گوید "سر انجام بلندترین کوه ها نیز به زیر آب فرو رفتند. باران آنقدر بارید که سطح آب به هفت متر بالاتر از قلعۀ کوه ها رسید. همه جانداران روی زمین یعنی حیوانات اهلی و وحشی، پرنده گان و خزنده گان با آدمیان هلاک شدند. هر موجود زندۀ که در زمین بود نابود گشت. بدین سان خدا تمام موجودات زنده را از روی زمین محو کرد، به جز نوح و آنهایی که در کشتی همرایش بودند. آب تا صد و پنجاه روز همچنان سطح زمین را پوشانیده بود".                                                                       اما امروز برمبنای شواهدی باستان شناسی مشاهده می شود که اهرام مصر و تمدن "بابیلیون" در سدۀ بیست و یکم بدون این که  از این سیل عظیم و بزرگ متاثر شده باشند، وجود داشته اند.                                                           قرآن کریم نیز از حضرت نوح (ع) و این سیل صحبت می کند اما اولاَ این که  قرآن کریم کدام تاریخ را ارائه نمی کند و ثانیاَ قرآن از یک سیل "محلی و منطقوی" صحبت می کند نه مانند تورات از آن چنان سیلی که همه جهان را پوشانیده باشد. قرآن شریف می گوید که سیل مذکور صرفاَ قوم نوح را تباه نمود، که این موضوع را امروز ساینس نیز رد نمی کند.                                                                                                                               بادرنظرداشت مطالب فوق حالا قضاوت با خود تان است که بگویید آیا قرآن کلام الهیست و یا از تورات و انجیل کاپی شده است؟                                                                                                                            سوال: از آنجایی که در قرآن گفته شده است که خداوند پیامبران زیادی را با کتاب ها فرستاده است آیا شما به کتاب های (وید) و (وید شاسترا) [ دو کتاب مذهبی هندو ها] باور دارید؟                                                                          جواب: سوالی جالبیست.                                                                                                            قرآن کریم در جاهای مختلف از جمله در سورۀ فاطر آیۀ ٢٤ می فرماید (.... وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ). ترجمه (....... و هيچ امتى نبوده مگر اين كه در آن هشداردهندۀ گذشته است).                                                        همچنان در سورۀ رعد آیۀ هفتم آمده است (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ). ترجمه (و آنان كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا نشانۀ آشكاری از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اى پيامبر] تو فقط هشداردهنده‏اى و براى هر قومى رهبرى است).                                                                            اما در ارتباط به سوال شما باید عرض کنم که در قرآن کریم صرفاَ از بیست و پنج پیامبر نامبرده شده است. ولی بر  مبنای احادیث نبوی تعداد پیامبران بیشتر از یکصد و بیست و چهار هزار تن بوده اند. ولی طوری که قبلاَ عرض کردم قرآن کریم صرفاَ اسم بیست و پنج تن را به ما می گوید.                                                                           این که  شما پرسیدید که آیا "وید" کتاب الهی است و یا نه؟ بیآیید ببینیم که آیا میان قرآن کریم و "وید" نقاط مشترک وجود دارد و یا خیر؟ جواب مثبت است، بلی بین قرآن کریم و وید مشابهت وجود دارد. مثلاَ در کتاب "یجر وید" در فصل سوم، جملۀ ٣٢ چنین آمده است ( شما نمی توانید تصویری را از خداوند ایجاد کنید ). در همین کتاب در فصل ٣٣ جملۀ ٣ چنین آمده است (خداوند فاقد جسم و شکل است). در همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٨ ام آمده است (خداوند فاقد جسم و تصویر است). همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٩ می خوانیم (آنها که اشیای خلق شده را پرستش می کنند در تاریکی قرار دارند) در ادامه می خوانیم (خداوند صرفاَ یکتا و یگانه است، خدای ثانی وجود ندارد حتی در کوچکترین شکل نیز خدای دیگر وجود ندارد).                                                                                         در کتاب "ریگ وید" جلد ٨ فصل اول جملۀ اول آمده است (همۀ ستایش خاص برای خداوند است).در کتاب "ریگ وید" جلد ٦ فصل ٤٥ جملۀ ١٦ این طور آمده است(خداوند صرفاَ یکیست، او را پرستش کنید).                                 ما [مسلمانان] با همۀ مواردی فوق موافق هستیم و هیچ اعتراضی در مورد پذیرفتن آنها نداریم. اما از آنجا که قرآن شریف آخرین کتاب الهیست بناَ معیار برای تشخیص درست و نادرست بودن، باید همین قرآن باشد                                    در"ویدمواردی نیز وجود دارد که نوشته بشر میباشد. یعنی در "وید مواردی وجود دارد که مورد تحریف قرار گرفته است. البته این موارد را ما هرگز نمی توانیم به نام کلام الهی بپذیریم. همچنان در "وید" نیز مانند تورات و انجیل موجود، اشتباهات ساینسی وجود دارد. این که  نسخۀ اصلی "ویدکلام الهی بوده باشد را، من نمی دانم. در قرآن کریم  ذکر شده است که انجیل به حضرت عیسی علیه سلام نازل گردیده است، بناَ ما با اطمینان می توانیم بگویم که انجیل کلام الهی بوده است.                                                                                                                      در مورد پیامبران باید عرض کنم که تعداد پیامبران زیاد بوده اند ولی این که  آیا اشخاصی مانند "رام" و یا "کرشناپیامبر بوده اند و یا نه؟ باید عرض کنم که شاید آنها پیامبر بوده باشند شاید هم نبوده باشند. یک تعداد مسلمانان  وجود دارند که می گویند رام (علیه سلام) که البته این کار شان نادرست است. اما حتی اگر "رام" و یا "کرشنا" پیامبر هم بوده باشند و یا اگر "ویدکتاب الهی هم بوده باشد، این کتاب و این پیامبران برای قوم خود و برای یک مدت زمان معین فرستاده شده بودند. پیام این کتاب ها نیز ابدی نبوده است. تورات، انجیل و یا حتی "ویدنیز اگر کتاب های الهی بوده باشد، این کتاب ها در زمان خودشان قابل تطبیق بودند ولی امروز منسوخ گشته و قابل اجرا نمی باشند. زیرا قرآن کریم آخرین کتاب الهی بوده و حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر بوده و ما باید از آخرین کتاب و آخرین پیامبر خداوند متعال پیروی کنیم.                                                                                                                          سوال : اسم من مهناز سید است و من یک محصل هستم، سوال من اینست که خداوند را کی آفریده است؟                جواب : این پرسش شما مرا به یاد یک پرسشی دیگری میاندازد که زمانی شخصی از من پرسید " قرار است برادرم طفلی را بدنیا بیاورد، می توانی بگویی که طفل برادرم دختر است یا پسر؟". خوب من به صفت یک داکتر این را می دانم که جنس مذکر نمی تواند طفل بدنیا بیآورد، بناَ این سوال او اصلاَ بی معنی و غیرمعقول است.                              دربارۀ سوال شما نیز باید بگویم که الله سبحان و تعالی خلق نشده است و دارای یک آغاز و مبدا نمی باشد. به همین ترتیب او دارای یک ابتدا و انتها نیز نمی باشد. بناَ موجودی که دارای چنین صفاتی باشد نمی تواند خالق داشته باشد، و این سوال شما اصلاَ بی معنی است.                                                                                               سوال : من محمد اشرف نام دارم و محصل می باشم. بسیاری از مستشرقین ادعا می کنند و یا بهتر است بگویم الزام وارد می کنند که حضرت محمد (ص) قرآن شریف را برای آوردن اصلاحات در میان عرب ها، نوشته و برای این که  این کتاب جنبۀ خوبی تطبیقی داشته باشد، آن را به خداوند نسبت داده است. می خواستم در این باره  معلومات بدهید.                    جواب : من می دانم که یک تعداد از مستشرقین چنین الزام را وارد می کنند و این را نیز می پذیرم که منظور قرآن و پیامبر گرامی محمد صلی الله و علیه و سلم آوردن اصلاحات بوده است، البته آوردن اصلاحات نه تنها در میان عرب ها بلکه در میان همه مردم جهان. خوب بیآیید این الزام را مورد بررسی قرار دهیم . شما فرض کنید که می خواهید در یک مکان امنیت را تامین نمایید و برای اجرای این امر به دروغ متوسل می شوید. یعنی برای اجرای یک کار اخلاقی از یک شیوۀ غیر اخلاقی استفاده می کنید، که البته این کار نادرست بوده صرفاَ توسط افراد جعلکار که در جستجوی بدست آوردن مادیات اند، مورد استفاده قرار می گیرد. البته ظاهراَ این چنین اشخاص شاید بگویند که آنها می خواهند محیط را اصلاح نمایند ولی در باطن ایشان در جستجوی دریافت مادیات اند. اما من قبلاَ ثابت نموده ام که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم در جستجوی مادیات نبوده اند.                                                                                        در قرآن کریم در سورۀ "انعام" آیۀ ٩٣ آمده است (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ).                                   ترجمه (و كيست ‏ستمكارتر از آن كس، كه بر خدا دروغ مى‏بندد يا می گويد به من وحى شده در حالى كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن كس كه مى‏گويد به زودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مى‏كنم و كاش ستمكاران را در گرداب هاى مرگ مى‏ديدى كه فرشتگان [به سوى آنان] دستهاي شان را گشوده‏اند [و نهيب مى‏زنند] جانهاي تان را بيرون دهيد امروز به [سزاى] آنچه بناحق بر خدا دروغ مى‏بستيد و در برابر آيات او تكبر مى‏كرديد به عذاب خواركننده كيفر مى‏يابيد).                                                                                                                             هرگاه حضرت پیامبر (ص) (نعوذ باالله) این کتاب را خودش می نوشت هرگز مطلب فوق را در کتاب خود شامل نمی ساخت. همچنان در سورۀ "الحاقه" آیات ٤٤ الی ٤٧  گفته شده است (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿٤٧﴾).                                                 ترجمه (و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم، و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمى‏شد). یعنی حتی اگر یک پیامبر هم بر خدا اتهام ببندد و (نعوذ باالله) حتی اگر حضرت پیامبر گرامی هم این کار را می کردند بنابر نص قرآن کریم خداوند رگ قلبش را قطع می کرد. عین همین موضوع در سوره های "شوری" آیۀ ٢٤ و سورۀ "نحل" آیۀ ١٠٥ نیز ذکر گردیده اند.                                                                                              همچنان مواردی نیز بوده است که خداوند متعال خواسته تا حضرت پیامبر گرامی را متوجه آنها بسازد تا پیامبر گرامی آن موارد را در آینده تکرار نکنند. این موارد در قرآن کریم مذکور است. هرگاه حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم خود شان قرآن شریف را می نوشتند، در آن صورت  مواردی را که خداوند دوست نداشت تا جناب پیامبر گرامی انجام بدهد را، هرگز درج قرآن نمی کرد. یکی از چنین موارد در سورۀ "عبس" آمده است (ای پیامبر زمانی که مرد نابینا نزد تو آمد، چهره درهم کشیدی وروگردان شدی. تو چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوي پيشه كند؟ يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد).                                                                                                              در این آیه از مردی نابینای ذکر به عمل آمده به نام "عبدالله بن ام مختوم". او روزی به حضور حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم رفت در حالی که حضرت پیامبر گرامی با جمعی از بزرگان مشرکان عرب سرگرم حرف زدن بودند. این مرد نابینا مزاحم حضرت پیامبر گردیدند و حضرت پیامبر را این کار ناخوش افتاد. هر کسی دیگری که به عوض پیامبر گرامی می بود ولو یک انسان متقی می بود و یا غیرمتقی، روگردانیدن از یک مردنابینا برایش هیچ تفاوتی نداشت. اما از آنجا که جناب پیامبر گرامی (ص)  دارای یک شخصیت عالی و دارای قلب مهربان و روفی بودند که همیشه برای فقرا و حاجتمندان می گریست، بناَ برای شان وحی نازل گردید.                                                             بعد از این موقع هرزمانی که حضرت پیامبر گرامی با آن مرد نابینا روبرو میشد از او تشکری می نمود که از بابت او خداوند آنحضرت (ص) را یاد فرموده و آیۀ را نازل فرموده اند. مثال های زیادی از چنین موارد در قرآن کریم موجود است مثلاَ در سورۀ تحریم آیۀ اول، سورۀ نحل آیۀ شانزدهم، سورۀ انفال آیۀ هشتاد و چهار و جاهای دیگر. تکراراَ عرض می کنم که هرگاه حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قران را خودشان برای اصلاح عرب ها می نوشتند، ضرورت نداشتند که مورادی از این قرار را درج قرآن نمایند.                                                                                                                       سوال : من کشمیره نام دارم و می خواهم دربارۀ این آیۀ قرآن پاک بپرسم که "خداوند متعال به قلب های تعدادی افرادی مهر نهاده است و به همین دلیل آنها نمی توانند واقعیت ها را درک کنند". اما آن طوری که همه می دانیم انسان توسط قلب خود نه بلکه توسط ذهن و مغزش فکر می کند. لطفاَ در این باره معلومات بدهید.                                                   جواب: خداوند سبحان و تعالی در قرآن پاکش در سورۀ "طه" از آیات ٢٥ الی ٢٨ا می فرماید (قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿٢٥﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿٢٦﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿٢٧﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿٢٨).                                      ترجمه (گفت پروردگارا سينه‏ام را گشاده گردان. و كارم را براى من آسان ساز. و از زبانم گره بگشاى. [تا] سخنم را بفهمند). طوری که مشاهده می شود در این آیات نیز گفته می شود که خداوندا (صدر) یا  (سینه ام) را گشاده گردان تا آنها حرف های منرا بفهمند. خوب سوال اینجاست که چرا برای آن که دیگران حرف من را بدانند خداوند سینه ام را فراخ یا گشاد گرداند؟ در زبان عربی کلمۀ (صدر) دو معنی دارد یکی به معنی قلب و دومی به معنی مرکز. اگر شما به شهر کراچی بروید در آنجا محلۀ وجود دارد به نام (صدر) که (مرکز) معنی میدهد. اما در آیۀ مذکور خداوند می فرماید که ما (صدر) آنها یعنی (مرکز وجود شان یعنی ذهن و دماغ شان را) مهر نموده ایم. در آیۀ دیگر نیز ما از خداوند می طلبیم که خداوندا عقل، هوش و قوۀ درک من را افزونی فرما و دور گردان مانعی را که میان من و شنونده های حرف هایم قرار دارد. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ بدهم.                                                                     سوال : من خالد نام دارم. سوال من اینست که در قرآن شریف در یکجا از ابلیس به نام "جن" یاد گردیده و در جای دیگر از او به نام "ملائک" ذکر به عمل آمده است، آیا این یک تناقص نیست؟                                                جواب : داستان ابلیس و حضرت آدم (ع) در جاهای مختلف در قرآن شریف ذکر گردیده است. مثلاَ در سوره های بقره، اعراف، حجر، الاسرا، کهف، طه و ص. در این سوره ها گفته شده است که (ما به ملائک گفتیم که به آدم سجده نمایند، همه سجده نمودند به استثنای ابلیس).                                                                                     اما در یکجا دیگر در قرآن کریم یعنی در سورۀ کهف آیۀ ٥٠ آمده است (زماني که به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد آنها همه سجده كردند، جز ابليس، او از جن بود). حالا بیآید  تا موضوع را تحلیل نماییم. طوری که می دانیم قرآن کریم به زبان عربی نازل گردیده است و در گرامر زبان عربی قاعدۀ وجود دارد به نام (تغلب). برمبنای این قاعده اگر ما به اکثریت خطاب کنیم این خطاب ما، اقلیت را نیز شامل می گردد. به طور مثال فرض کنید که در یک صنف درسی به تعداد صد شاگرد وجود دارد. ٩٩ تن پسر و یک دختر. اگر معلم به شاگردانش به زبان عربی خطاب کند که "پسران به پا خیزید !" این امر بر اساس قاعدۀ (تغلب) شامل آن یک شاگرد دختر نیز می شود و او نیز یکجا با همصنفانش که پسر هستند به پا می خیزد. اما اگر همین معلم به زبان انگلیسی به شاگردانش بگوید که "پسران به پا خیزید " در آن صورت  صرفاَ شاگران پسر به پا خواهند خواست و آن یگانه شاگرد دختر، به جایش نشسته باقی خواهد ماند. حالا برگردیم به اصل مطلب، قرآن کریم می فرماید که (ما به  فرشتگان یا ملائک دستور دادیم تا [به آدم علیه سلام] سجده نمایند. همه سجده کردند به استثنایی ابلیس). خوب در اینجا منظور اینست که اکثریت حاضر در آنجا ملایک بوده اند. ابلیس شاید ملایک بوده باشد شاید نبوده باشد ولی در سورۀ کهف آیۀ پنجاه ام گفته می شود که (ابلیس جن بود). خوب این موضوع که در این آیه ابلیس را جن گفته است و در دیگر جاها ملایک، نمی تواند تناقص باشد، بلکه باید در اینجا همان قاعدۀ (تغلب) را اجرا نمود.                                                                                           از طرف دیگر ملائک موجودات اند که فاقد اراده می باشند. یعنی ملائک از خود دارای اراده نبوده هر آنچه به آنها از طرف خداوند سبحان و تعالی دستور داده شود، آن را اجرا می کنند، در حالی که جن دارای اراده است. در حالی که زمانی که خداوند دستور داد تا همه به آدم (ع) سجده نمایند، ابلیس از این کار سر باز زد. این عمل او نشاندهندۀ این امر است که او دارای اراده بوده است یعنی ملائک نه بلکه جن بوده است. امید به سوال تان جواب گفته توانسته باشم.               سوال: ما می دانیم که خداوند مافوق بشر و قادر مطلق است و هر آنچه را اراده نماید می تواند اجرا کند. یکی از دوستانم سوال نمود که چرا در این صورت خداوند شکل انسان را به خود اختیار نمی کند؟                                                جواب: در حقیقت همه افرادی که به خداوند ایمان دارند به این باور اند که خداوند "ماورای طبیعیت" است. بر اساس این عقیده (خداوند) وجود دارد و (طبعیت) نیز وجود دارد که البته خداوند بالاتر یا فراتر از طبعیت است. از نگاۀ قرآن کریم خداوند متعال طبعیت را آفرید. خداوند سبحان و تعالی فطرت و طبعیت ما انسان ها را آفرید. حتی یکی از صفات خداوند (فاطر) می باشد که در قرآن کریم یک سوره نیز به همین نام وجود دارد.(فاطر) از کلمۀ (فطر) به معنی ذات، درون یا باطن گرفته شده است.(فاطر) به معنی خالق، بنیانگذار، مبتکر و همچنان به معنی جداکننده و قطع کننده نیز میباشد. به همین دلیل وقتی ما در ماۀ رمضان روزه خود را می گشائیم می گویم "افطار نمودم". به هر حال خداوند می فرماید (آیا به آفتاب و مهتاب نظر انداخته تعمق نمی کنید که آفتاب و مهتاب هرگز از مسیر خودشان خارج نمی شوند و تابع قانون طبعی [ الهی] خود اند).                                                                                                     در سورۀ احزاب آیۀ ٦٢ خداوند متعال می فرماید که در (سنت) یعنی در (طبعیت) خداوند هیچ گونه تغییری نخواهی یافت. در سورۀ روم آیه ٣٠ پیام مشابهی وجود دارد. در این آیه گفته شده است (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ). ترجمه (روي خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده دگرگوني در آفرينش خدا نيست اين است دين و آئين محكم و استوار ولي اكثر مردم نمي‏دانند).                                       امروز ساینس و تحقیقات که در ساحۀ ساینس صورت گرفت است ثابت می سازد که بدون یک مراقبت کننده و مواظبت کننده شما هیچگاهی قادر نخواهید بود  تا  نظم را ایجاد کنید . در حقیقت جهان بدون یک مراقبت کننده و ناظر نمی تواند وجود داشته باشد.                                                                                                          در این مورد  که  خداوند قادر به اجرا هر کار است، بگذارید این سوال را از آنهایی که به خدا ایمان دارند بپرسم. هدف من از این کارم اینست که تا آنها درک و فهم بهتری از خداوند بیابند. من از آنها می پرسم که آیا خداوند قادر است تا هر چیز را خلق کند؟ مطمیناَ جواب شان مثبت است که "بلی خداوند قادر به اجرا هر کار است". همچنان من می خواهم بپرسم که آیا خداوند قادر به تخریب هر شی و هر چیز است؟ می گویند بلی .در این صورت من این سوال را طرح می کنم که آیا خدا می تواند چیزی را خلق کند که آنرا تخریب کرده نتواند؟  در اینجاست که آنها دیگر بدام می افتند. زیرا اگر آنها بگویند که بلی خداوند می تواند همچو شی را خلق کند که بعداَ نتواند آنها را از بین ببرد، در آن صورت  این حرف آنها مغایر آن گفته قبلی آنهاست که گفته بودند که خداوند قادر به تخریب همه چیز است. اگر آنها بگویند که نخیر خداوند نمی تواند چنین چیزی را خلق کند که بعداَ او را تخریب کرده نتواند ، در این صورت این حرف آنها مغایر آن گفتۀ شان است که گفته بودند که خداوند می تواند هر آنچه را بخواهد خلق کند.                                                           چیزی های دیگری نیز است که خداوند نمی تواند آن را اجرا کند. مثلاَ خداوند نمی تواند دروغ بگوید. خداوند متعال نمی تواند بی رحم باشد، نمی تواند بی انصاف باشد، نمی تواند فرآموشکار باشد.  می دانیم که خالق و مالک همۀ کاینات خداوند است. او اگر بخواهد می تواند من را از بین ببرد، اصلاَ من را ناپدید کند. ولی او نمی تواند من را از قلمرو پادشاهی خودش بیرون کند.در قرآن کریم در سورۀ بقره آیۀ ١٠٦ آمده است (....أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) یعنی (.....خداوند بر هر چيز قادر است). عین مطلب در آیات  متعدی از جمله سورۀ بقره آیۀ ١٠٩، سورۀ آل عمران آیۀ ٢٩، سورۀ نحل آیۀ ٧٧، سورۀ فاطر آیۀ اول و جاهای دیگر گفته شده است که خداوند متعال برهر چیز قادر است. البته بین این که می گویم (خداوند بر هر چیز قادر است) و (خداوند هر کاری را می تواند) تفاوت زیادی وجود دارد.                     خداوند متعال در آیات ١٥ و ١٦ سورۀ مبارکۀ بروج می فرماید (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿١٥﴾ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿١٦). ترجمه (صاحب عرش مجيد است. و آنچه را مي‏خواهد انجام مي‏دهد).                                                        در ارتباط به سوال شما که چرا خداوند متعال شکل انسان را به خود اختیار نمی کند باید بگویم که این سوال ارتباط  می گیرد به تیوری" قایل شدن جنبۀ انسانی برای خدا ". بر مبنای این تیوری خداوند اشکال مختلف را به خود می گیرد. دلیل این کار اینست که خداوند برای هدایت، درک و رهنمای بهتر انسان ها شکل انسان را به خود  اختیار می کند و می خواهد برای انسان ها بگوید که زمانی که انسان درد دارد، چگونه احساس دارد، زمانی که انسان خوش است و یا ناراحت است، چگونه این حالت را احساس می کند، به این دلیل خداوند شکل انسان را به خود  اختیار می کند. اما منطق که در عقب این تیوری قرار دارد نمی تواند درست ثابت شود. مثلاَ من یک سازنده و یا تولید کنندۀ تلویزیون و یا تیپ ریکاردر استم. من می خواهم این دو چیز را تولید کنم. اما من ضرورت ندارم خود را "تلویزیون" و یا "تیپ ریکاردر" بسازم تا بتوانم بدانم که برای این اشیا چی چیزی خوب و چی چیزی بد است. من به عنوان سازندۀ این اجناس صرفاَ به ارائه یک سلسله هدایات و رهنمایی ها (یعنی یک کتاب رهنما) برای استفاده کننده های این اجناس قناعت خواهم کرد. تا استفاده کننده بداند که برای شنیدن "کست" یا "نوار" باید کدام دکمه را فشار بدهد. یا برای جلو و عقب بردن نوار کدام دکمه ها را فشار بدهد. به عین ترتیب خداوند نیز ضرورت ندارد که شکل انسان را اختیار کند تا درک کند که برای انسان چی چیزی مفید و چی چیزی مضر است.                                                                                 خداوند شخصی را از میان انسان ها انتخاب کرد و برای هدایت و رهنمایی انسان ها قرآن کریم را نازل فرمود. در این "کتاب رهنما" یعنی قرآن کریم همه موارد ی مجاز و غیر مجاز را درج نمود. آنچه به نفع انسان و یا به ضرر اوست، همه درج این کتاب الهی است.                                                                                                     شما پرسیدید که آیا خداوند می تواند شکل انسان را اختیار کند؟ جواب من اینست که بلی خداوند می تواند این کار را انجام بدهد ولی لحظۀ که او شکل انسان را اختیار نماید از حالت "خدایی" خارج می شود. به این دلیل که انسان "فانی" است یعنی فنا پذیر است در حالی که خداوند باقیست و فناپذیر نمی باشد. حالا چطور امکان دارد که یک موجود به شکل همزمان هم فانی باشد و هم باقی. انسان برای ادامه حیاتش ضرورت به خوردن و نوشیدن دارد در حالی که خداوند متعال فاقد ضروریات است. قرآن در سورۀ انعام در آیۀ ١٤ می فرماید (قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ).                                                      ترجمه (بگو آيا غير خدا را ولي خود انتخاب كنم در حالي كه او آفريننده آسمان ها و زمين است و او است كه روزي مي‏دهد و از كسي روزي نمي‏گيرد، بگو من مامورم كه نخستين مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده كهاز مشركان نباش).                                                                                                                     همچنان در آیۀ الکرسی شریف یعنی در سورۀ بقره آیۀ ٢٥٥ می فرماید (....لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ....) یعنی (...هيچگاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نمي‏گيرد....). یعنی الله تعالی به خواب ضرورت ندارد در حالی که انسان ها به خواب ضرورت دارند. بناَ این موضوع درست نیست که خداوند به شکل انسان درآید.                                              سوال: من یک مسیحی هستم و اسمم "آستین فلیپس" است. سوال من اینست که در اسلام از حضرت مسیح حرف زده می شود. در اسلام این باور وجود ندارد که حضرت عیسی به صلیب کشیده شده و در آنجا جان داده و بعداَ دوباره حیات یافته وبالاخره نزد خداوند منتقل گردیده است. بلکه در اسلام این باور وجود دارد که حضرت عیسی مسیح به نزد خداوند، توسط خداوند متعال منتقل گردیده است. همچنان براساس عقاید اسلامی حضرت محمد مانند حضرت مسیح نزد خداوند بلند برده نشده است.همچنان طوری که می دانم در اسلام این باور وجود دارد که حضرت مسیح از یک مادر باکره به دنیا آمده البته توسط حضرت جبرئیل. این موضوعات این را ثابت می سازد که حضرت مسیح اگر خدا نباشد حداقل دارای مقامی بلندتری نسبت به حضرت محمد است. حالا من م یخواهم از شما بپرسم که چرا شما در صحبت های تان از تعالیم حضرت مسیح که در تورات موجود است، استفاده نمی کنید؟                                                     گردانندۀ برنامه : من نیز می خواهم با استفاده از فرصت سوالی را مطرح کنم که شبیه همین سوال است و توسط شخصی به نام "آرلود پورتر" مطرح شده است. او می پرسد که اگر شما به این عقیده هستید که خدا یکی است در آن صورت  نطر تان راجع به حضرت عیسی مسیح چیست؟                                                                                جواب: برادر ما سوالی جالبی را طرح کرد. معمولاَ این سوال توسط مبلغین مسیحیت طرح می گردد. این که  این برادر ما نیز یکی از مبلغین مسیحیت است و یا نه، من نمی دانم. به هر حال مسائل را که طرح کردند این بود که حضرت مسیح علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده به آسمان بلند برده شدند در حالی که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم مانند حضرت مسیح (ع) به شکل زنده به آسمان بلند برده نشدند. حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره به دنیا آمد در حالی که حضرت محمد (ص) دارای مادر و پدر بودند. بناَ کدام یک از این دو پیامبر بلند مرتبه اند؟ خوب ذهن انسان در برابر این سوال جواب میدهد که: حضرت عیسی (ع). مبلغین مسیحیت سوالاتی زیادی از این قماش را  طرح می کنند که مثلاَ  اسم حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم ٢٥ بار ذکر گردیده است در حالی که اسم حضرت محمد (ص) ٥ بار در قرآن ذکر شده است. بناَ کی دارای مقام بلندتر است؟ این سوال ها از مسلمانان  پرسیده می شود و مسلمانان  نیز می گویند : حضرت مسیح.                                                                                            اسلام در کنار مسیحیت یگانه دینی می باشد که پیروان آن به حضرت مسیح (ع) [به عنوان یک  پیامبر] ایمان دارند. مسلمانان به این عقیده اند که حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره به دینا آمده، ما عقیده داریم که حضرت مسیح (ع) به اجازۀ خداوند متعال مرده گان را زنده می ساخت، ما باور داریم که او به اجازه خداوند متعال "کور مادرزاد" را بینایی می بخشید. البته بسیاری از مسیحیان امروزی به این موارد عقیده ندارند، در حالی که ما مسلمانان  به همۀ این موارد ایمان داریم. اما ما مخالف پذیرش حضرت عیسی (ع) به عنوان خدا استیم .همچنان ما به این عقیده داریم که خداوند متعال فاقد فرزند و والدین  می باشد.                                                                                                       طوری که می دانیم حضرت محمد(ص) از جهان رحلت نمودند در حالی که قرآن کریم به ما می گوید که حضرت عیسی علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده، به آسمان بلند برده شد. اما واقعیت اینست که بلند بردن حضرت مسیح علیه سلام به شکل زنده به آسمان، نشاندهندۀ بزرگی شان نسبت به دیگر پیامبران نیست.                                    هرگاه خداوند بخواهد کسی را قربانی نماید بهترین انسان ها را برای این کار انتخاب می کند به همین دلیل [نظر به عقیدۀ مسیحیان امروز] حضرت مسیح (ع) بهترین بشر بود.                                                                          نظر به آیت قرآن حضرت عیسی (ع) نه به قتل رسید و نه هم به صلیب کشیده شد. حتی نظر به انجیل تحریف شدۀ امروزی نیز عیسی (ع) مصلوب نگردیده است بلکه شخصی که مصلوب گردید یک یهودی بود.[ داکتر ذاکر نایک در یک جلسۀ دیگر تحت عنوان " آیا واقعاَ حضرت مسیح (ع) مصلوب گردید؟ این را ثابت می سازد که حتی نظر به کتاب انجیل تحریف شده امروزی نیز آن حضرت روی صلیب جان نداده اند. مترجم].                                             واقعیت اینست که در زمان عیسی (ع) تعدادی زیادی او را به عنوان پیامبر قبول نمی کردند، به همین دلیل آنها دست به یک سلسله اقدامات افراطی زدند. قرآن شریف نیز در سورۀ نسا آیۀ ١٧١به این موضوع اشاره نموده می فرماید (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ......). ترجمه (اي اهل كتاب در دين خود غلو( زياده روي) نكنيد......). در برابر عیسی (ع) دو نوع زیادروی صورت گرفت. یکی از طرف یهودیان و دیگر از جانب مسیحیان. یهودیان حضرت عیسی (ع) را یک شخص دغل کار خواندند در حالی که مسیحیان او را "خدا" نامیدند. البته این موضوع که حضرت مسیح (ع) بار دیگر در این جهان ظهور خواهد کرد به این معنی نیست که او باخودش کدام شرعیت و یا کتاب تازۀ را خواهد آورد. در سورۀ مائده ،آیۀ سوم می خوانیم (..الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا...).                                 ترجمه (..امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم....). یعنی خداوند متعال دین اسلام را تکمیل نموده اند.                                                                ما مسلمانان  به این باوریم که حضرت عیسی (ع) به ما کدام شرعیت جدیدی را نخواهد آورد، بلکه سوء تفاهم ها و غلط فهمی های که در مورد ایشان خلق گردیده است را مرفوع خواهد ساخت. حضرت عیسی (ع) به خداوند متعال خواهد گفت که یا الله (سبحان و تعالی) تو شاهد هستی که من هرگز نگفته ام که مرا پرستش کنند. تو شاهدی که من هرگز نگفته ام که مرا فرزند خداوند بدانند. در واقعیت حضرت مسیح عیله سلام برای مسیحیان ظهور می کند نه برای مسلمانان .              شما [مسیحیان] عیسی (ع) را خدا می دانید زیرا که آن حضرت صرفاَ از یک مادر باکره، بدون داشتن پدر به دنیا آمده بود. اما خداوند متعال در این مورد در قرآن شریف در سورۀ آل عمران آیۀ ٥٩ می فرماید (إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ). ترجمه (مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد). بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست. اگر شما خدا بودن شخصی را در این می دانید که او بدون داشتن پدر به دنیا آمده باشد در آن صورت  حضرت آدم (ع) بالاتر از عیسی (ع) است [زیرا نه پدر داشته و نه هم مادر پس نعوذ بالله] او "دو برابر خدا" می باشد.                                                              در انجیل، همان کتابی که شما به آن عقیده دارید، از پادشاهی به نام (مالچی سیدیک) ذکر به عمل می آید که نه دارای آغازی بوده و نه دارای انجامی. پس به این حساب آیا او بزرگتر و دارای مقام بلندتری نسبت به حضرت آدم (ع) است؟               در این مورد که چرا اسم حضرت عیسی (ع) ٢٥ بار در قرآن ذکر گردیده در حالی که اسم حضرت محمد (ص) صرفاَ ٥ بار ذکر شده است، باید گفت که در مورد حضرت عیسی (ع) سوء تفاهم ویژۀ وجود داشت در حالی که در مورد حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم این چنین مواردی موجود نبوده است. ثانیاَ در موقع نزول قرآن شریف حضرت محمد (ص) حیات داشته و حاضر بودند و در حالی که حضرت مسیح (ع) حاضر نبودند. اگر من شخصی را خطاب کنم که در اینجا حضور دارد صرفاَ به این اکتفا خواهم کرد که بگویم " تو، ای برادر، به تو می گویم " یعنی ضرورت ندارم همیشه او را با ذکر نامش خطاب کنم. در حالی که اگر قرار باشد من از یک شخصی غایب یاد نمایم در این حالت من مجبورم او را به اسمش صدا بزنم. از آنجا که در هنگام نزول قرآن کریم حضرت مسیح (ع) حضور نداشتند به این دلیل هر بار که ذکر ایشان صورت می گرفت باید نام شان نیز ذکر می گردید. از طرف دیگر اسم حضرت موسی (ع) ١٣٢ بار در قرآن شریف ذکر شده است. اگر زیاد ذکر شدن اسم در قرآن کریم به معنی بلند بودن مقام باشد، پس  در این صورت باید مقام حضرت موسی (ع) بالاتر از عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) باشد؟ که طبیعتاَ این طور نیست.                                                                                                                                سوال:  اسم من "ایسرت انصاری" است. در قرآن کریم گفته شده است که به جز خداوند هیچکس دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمی داند. اما امروز سیاینس این قدر پیشرفت نموده است که توانسته است وسایل و شیوه های را ارائه نماید که به وسیله آنها می توان جنسیت طفل را مشخص نمود، در این باره  نظر شما را می خواهم بدانم.                                    جواب: در قرآن کریم در سورۀ لقمان، آیۀ ٣٤ آمده است (إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).                                              ترجمه (آگاهي از زمان قيام قيامت مخصوص خداست، و او است كه باران را نازل مي‏كند، و آنچه در رحم مادران است [را] مي‏داند، و هيچكس نمي‏داند فردا چه مي‏كند، و هيچكس نمي‏داند در چه سرزميني مي‏ميرد، فقط خداوند عالم و آگاه است).                                                                                                                           در اینجا این نکته را می خواهم عرض کنم که در بعضی از ترجمه های قرآن شریف خصوصاَ بعضی از ترجمه های که به زبان اردو صورت گرفته، چنین آمده است " به جز از الله کسی دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمی داند". اما در اصل متن عربی قرآن (جنسیت طفل) ذکر نگردیده است. در این آیه صرفاَ گفته شده است که (آنچه در رحم مادران است، را به جز الله کسی نمی داند). یعنی طفل که امروز در رحم مادرش قرار دارد در آینده یک انسان صادق خواهد بود یا نه؟ آیا این طفل در آینده یک عنصر مفید به جامعه خواهد بود و یا مضر؟ در آینده چی شغلی خواهد داشت و غیره.                                                                                                                                 باور کنید امروز با همۀ امکانات و پیشرفت های که در ساحۀ طب و ساینس صورت گرفته است، شما نمی تواند به  سوالات فوق پاسخ بدهید. در بارۀ زمان وقوع قیامت نیز باید عرض شود که یک تعداد اشخاص تلاش نموده اند که تاریخ  وقوع قیامت را پیشگویی نمایند.                                                                                            باری در روزنامۀ "تایمز آف اندیا" گزارش داده شده بود که یک کلیسا در کشور کوریا پیشبینی نموده است که در ماۀ نوامبر سال ١٩٩٢ جهان از بین خواهد رفت [ قیامت خواهد شد]. کسانی که پیرو این کلیسا بودند به همان تاریخ تعین شده در کلیسا دور هم جمع شدند. ولی طوری که می دانیم هیچ چیزی واقع نشد و ما و شما نیز تا اکنون زنده هستیم.              در مورد (باران) که در آیۀ مذکور به آن اشاره شده است ممکن بعضی ها بگویند که امروز ادارۀ هوا شناسی یا ( هایدرو میترولوژی) می تواند پیشگویی نماید که به کدام تاریخ در کدام نقطه و به چی مقدار باران خواهد بارید. اما پیشگویی این اداره چقدر دقیق است؟ خصوصاَ در کشور هند.                                                                 شاید بعضی از دوستان بگویند که ادارۀ هوا شناسی در امریکا پیشگویی دقیقی را انجام میدهد. همه می دانیم که پیشگویی این اداره براساس ملاحظات و تحلیل های است که از مشاهدات آنها صورت می گیرد. یعنی آنها [به کمک اقمار مصنوعی] مشاهده می نمایند که ابرها در کجا موقعیت دارد، باد دارای چه سرعتی است و غیره. خوب این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا باران قبلاَ در ابر موجود است.                                        این پیشگویی ادارۀ هواشناسی به آن شباهت دارد که یک تعداد شاگرد ها امتحانی را بگذرانند و معلم شان یک هفته قبل از اعلام نتایج امتحانات، پیشگویی کند که فلان شاگرد در مقام اول خواهد آمد و فلان شاگرد در مقام دوم. این پیشگویی جناب معلم کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا معلم به ورق های امتحان دسترسی داشته و به این دلیل از قبل می داند که کدام شاگرد به کدام مقام خواهد رسید.                                                                          بناَ این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری عجیبی نیست زیرا طوری که گفتم آب از قبل در ابر موجود است. اگر ادارۀ هواشناسی بدون آنکه ابرها موقعیت ابرها، بادها و سرعت آنها را مشاهده نماید، بتواند بگوید که دو صد سال بعد از امروز در کدام نقطه دنیا به چه مقدار باران خواهد بارید، این پیشگویی آنها کاری خواهد بود خارق العاده. اما باور کنید هیچکسی قادر به این نوع پیشگویی نیست.                                                                                  در مورد این که (هیچ کسی جز خداوند تاریخ دقیق مرگش را نمی داند) شاید بعضی ها بگویند که من می خواهم خودکشی کنم و به این ترتیب من می دانم که چی وقتی خواهم مُرد. در این باره باید گفت که اولاَ آن عده  کسانی که خودکُشی می کنند در اقلیت خیلی معدودی قرار دارند. از طرفی دیگر اکثریت کسانی که خودکُشی می کنند، نجات می یابند. دیده شده است که شخصی زهر خورده اما توسط دیگران به شفاخانه منتقل می گردد و نجات می یآبد. حتی اگر شخصی به شکل دیگری نیز بخواهد به حیاتش خاتمه بخشد و به این کار موفق نیز شود، این را باید دانست که حتی این کار نیز به اجازۀ خداوند خواهد بود نه بدون اجازۀ او.                                                                                                               دربارۀ آخرین قسمت این آیۀ مبارکه که  می گوید (هیچکسی نمی داند که چی قدر کمایی می کند). شاید شخصی به من بگوید که من می دانم که به چی مقدار پول امروز کمایی می کنم. در جواب این افراد باید گفت که در آیه اشارۀ به ( کمایی نمودن پول) نشده است بلکه منظور از "کمایی کردن" بدست آوردن ثواب و گناهست. کلمۀ (تَكْسِب) که در این آیه به کار رفته است صرفاَ به معنی "کمایی نمودن پول" نیست بلکه برای "کمایی نمودن ثواب و گناه" نیز به کار میرود. ما هیچگاه نمی دانیم که با کار های خیر خود چه مقدار ثواب بدست می آوریم و یا با کارهای زشت و بد خود چی مقدار گناه کمایی کرده ایم. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ دهم.                                                               سوال : هارون شوری [ یک ژورنالیست هندی ] کتاب های زیادی را علیۀ اسلام نوشته است. چرا شما حاضر نمی شوید با او یک بحث علنی داشته باشید؟                                                                                                      جواب: اکثراَ انتقادات که توسط "هارون شوری" مطرح می شود به دو موضوع ارتباط می گیرد. یکی موضوع حقوق زن،  که می گوید در اسلام زن ها و مردها دارای حقوق مساوی نیستند و دوم این که می گوید اسلام یک دین خشن و بی رحم است. اما باور کنید اکثر این انتقادات موصوف یا این که  از ترجمه نادرست منشا می گیرد و یا نقل قول نادرست است و یا هم یک جمله را از یک متن نقل می کند و به ان انگشت انتقاد می گذارد.تازه ترین کتاب "هارون شوری" که چند روز قبل به طبع رسید (جهان فتوا ـ فتوا درعمل) نام دارد. در پشتی کتاب آیۀ ٢٩ سورۀ الفتح به چشم می خورد. این آیه می فرماید (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ). ترجمه (محمد فرستاده خدا است و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند).  "هارون شوری" در این قسمت آیه را قطع می کند و نقطۀ ختم می گذارد. در حالی که این آیه مبارک در اینجا ختم نمی شود و ادامه دارد. اما "هارون شوری" صرفاَ قسمتی از یک آیه را نقل قول می کند و بدین وسیله می خواهد نشان بدهد که مسلمانان  مردم بی رحم و ظالمی اند. حالا برای بهتر فهمیدن موضوع باید به آیۀ ٢٥ همین سوره یعنی سورۀ "الفتح" مراجعه نمایم.                                                                                                                        (هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ..). ترجمه (آنها كساني هستند كه كافر شدند و شما را از(زيارت) مسجدالحرام بازداشتند، و از رسيدن قرباني هاي شما به محل قربانگاه مانع گشتند..).               بر مبنای این آیات کفار مانع مسلمانان  گردیده بودند تا به مسجد الحرام (کعبۀ شریفه) رفته زیارت نمایند. در اینجا من میخواهم سوال نمایم که اگر یک شخص مسیحی بخواهد به شهر "واتیکان" داخل شود و کسی در آنجا مانع ورود او به آن شهر گردد، این مسیحی چی عکس العملی نشان خواهد داد؟ آیا او شخص ممانعت کننده را در آغوش خواهد گرفت؟ آیا او شخص ممانعت کننده را دوست خواهد داشت؟ مطمیناَ نه این طور نخواهد بود. به عین شکل اگر یک هندو را از زیارت کردن به شهر (بنارس) مانع گردید آیا این شخص شما را دوست خواهد داشت؟                              بناَ اگر موضوع را به صورت کامل بخوانیم در آن صورت مشاهده می شود که مسلمانان از داخل شدن به شهر مکه و زیارت خانۀ خدا [توسط کفار] منع گردیدند و به آنها اجازه داده نشد تا قربانی های شان را به محل قربانی برسانند. بناَ از طرف خداوند برای شان گفته شد که در مقابل کفار ثابت قدم باشید و مومنان را دوست داشته در میان خود مهربان باشید.                                                                                                                                 به همین ترتیب هرگاه شما صفحات ٥٧١ و ٥٧٢ کتاب "هارون شوری" را بخوانید در آنجا خواهید دید که او همان آیۀ مورد نظر و آیۀ دلخواهش را نقل می کند یعنی آیۀ ٥ سورۀ "توبه". او می نویسد که در این آیه چنین آمده است "بعد از سپری شدن ماه های حرام که چهار ماه اند، کافران را دستگیر نموده ذبح کنید". در اینجا او بعد از کلمۀ "کافران" در داخل قوس می نویسد (هندو ها). او در ادامه می نویسد "اما اگر آنها حاضر شدند که نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند در آن صورت  آنها را معاف کنید". یعنی او می خواهد بگوید که مسلمانان  باید هندوها را دستگیر نموده به قتل برسانند ولی اگر هندو ها مسلمان شوند در آن صورت  باید آنها را رها نمایند. اما "هارون شوری" در اینجا نیز صرفاَ قسمتی از موضوع را نقل قول می کند. برای بهتر فهیمدن موضوع باید بگویم که باید به آیۀ اول سورۀ توبه مراجعه نماییم.                                                                                                                                قضیه از این قرار بوده که بین مسلمانان و مشرکان معاهدۀ وجود داشت. این معاهده به صورت یک جانبه توسط مشرکین مکه نقص گردید و به همین دلیل از طرف خداوند متعال برای شان یک مهلت داده شد که "یا در ظرف چهار ماه این پیمان شکنی شان را اعاده نمایند و یا این که  بعد از ختم این مدت آماده جنگ باشند". به همین ارتباط  به مسلمانان  نیز گفته شد که " در جریان جنگ، مشرکین که معاهده را با شما نقض کرده اند را، دستگیر کنید و به قتل برسانید".             فرض کنید که در جریان جنگ ویتنام با امریکا رئیس جمهور امریکا به عساکر آن کشور بیانیۀ داده باشد و در بخشی از این نطق خود به عساکرش گفته باشد که "عساکر ویتنامی را به قتل برسانید !". فرض کنید که من امروز صرفاَ یک جملۀ از لابلای این گفتار رئیس جمهور امریکا را به شما نقل قول کنم که رئیس جمهور امریکا به عساکرش می گوید "هر جا که عساکر ویتنامی را دیدید آنها را به قتل برسانید". به این ترتیب هرگاه من از بین یک متن نقل قول کنم  طوری معلوم می شود که من از یک انسان جلاد و بی رحم نقل قول می کنم.  اما اگر من همه بیانیۀ رئیس جمهور امریکا را نقل کنم در آن صورت  این گفتار موصوف که " عساکر ویتنامی را به قتل برسانید" کاملاَ طبیعی به نظر میرسد. به این مفهوم که رئیس جمهور یک کشور که در حال جنگ با یک کشور دیگر قرار دارد به عساکرش دستور میدهد که در میدان جنگ از شهامت کار گیرند.                                                                                                "هارون شوری" در این کتاب خود در صفحۀ ٥٧٢ به طور ناگهانی از آیۀ پنجم به آیات هفتم، هشتم و نهم مراجعه می کند بدون آنکه به آیۀ ششم اشارۀ نماید. می دانید چرا او این کار را می کند؟ او این کار را به این دلیل می کند که  آیۀ شماره ششم این سوره، جواب انتقادات او را می دهد. در آیۀ ششم سورۀ "توبه" می خوانیم:                                                 (وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ).ترجمه (و اگر يكي از مشركان از تو پناهندگي بخواهد به او پناه ده، تا كلام خدا را بشنود (و در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهي ناآگاهند).یعنی خداوند متعال برای مسلمانان  می گوید که اگر در هنگام نبرد یکی از مشرکان از شما پناه بخواهد، برای او پناه بدهید تا کلام خداوند را بشنود و بعداَ او را به جای امنی برسانید. متوجه شوید قرآن نمی گوید که صرفاَ برای شان پناه بدهید، بلکه می گوید برعلاوۀ این که  برای شان پناه می دهید آنها را به جای امنی نیز برسانید.قرآن می گوید که هرگاه مشرکان که حتی در این هنگام نیز ایمان نیاورده اند از شما تقاضا پناه را نمایند، نه تنها  آنها را رها کنید بلکه به جای امنی آنها را همرایی کنید. من سوال می کنم که امروز در عصر حاضر آیا یک کدام جنرال و یا فرمانده وجود دارد که به عساکرش این چنین هدایت بدهد؟ آیا در عصر امروز چنین یک جنرال یا فرمانده وجود دارد؟ اما طوری که مشاهده نمودید قرآن برای ما این هدایت را می دهد.بناَ طوری که دیدیم "هارون شوری" صرفاَ بخشی از یک جمله را نقل می کند که این کار او باعث تغییر مفهوم آیت می شود.                   این آیات قبلاَ توسط  اشخاص چون "تسلیمه نسرین" نیز مورد استفاده قرار گرفته بود. [تسلیمه نسرین داکتر بنگلادیشی که به نویسنده گی رو آورده است. او به خاطر نوشتن کتاب ها و مقالاتی که غیر اسلامی خوانده می شد مورد خشم علما در بنگلادیش قرار گرفت. علما علیۀ او فتوا صادر نموده و در نتیجه نامبرده وادار گردید کشورش را ترک بگوید. تسلیمه نسرین اکنون در سویدن زنده گی می کند. مترجم].                                                                       زمانی که من بنابر دعوت "اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی" حاضر شدم تا دربارۀ خانم "تسلیمه نسرین" بحث داشته باشم، من از اتحادیۀ مذکور خواستم که جریان این بحث را ثبت نوار ویدیو نمایم که البته این درخواست من مورد قبول اتحادیۀ مذکور واقع نگردید. می دانید موضوع این کنفرانس چی بود؟ موضوع این کنفرانس " آیا بنیاد گرایی مذهبی مانع آزادی بیان می گردد؟" نامداشت. حالا خود قضاوت کنید، در یک کنفرانس که برای آزادی بیان دایر می گردد و روی آن حرف زده می شود، در همچو یک کنفرانس برای من اجازه ندادند تا جریان این کنفرانس را ثبت نوار ویدیو کنم. من به آنها وعده دادم که یک کاپی فلم ثبت شده این محفل را در اختیار آنها بگذرام. بالاخره  بعد از فشار زیاد "اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی" به من اجازه داد تا جریان محفل را ثبت نوار ویدیو کنم. ولی می دانید چی واقع شد؟ باوجود که در این کنفرانس همه تلاش می کردند تا اسلام و من "ذاکر نایک" را  مورد حمله قرار بدهند، ولی به لطف و کمک خداوند این کنفرانس خیلی، خیلی موفقانه به پایان رسید. موفقیت این کنفرانس به حدی بود که هیچ نشریۀ دربارۀ آن  انتقادی نداشت.                                                                                                  در این کنفرانس راجع به خانم "تسلیمه نسرین" بحث صورت گرفت. به نماینده گی از میسحیان (پدر روحانی  پیریررا)، از جانب هندو ها (داکتر وید ویاس) و به نماینده گی از مسلمانان  من حضور داشتم. همچنان جناب (آشوک شهانهی) که کتاب "لاجه" یا "شرم" نوشتۀ تسلیمه نسرین را  به زبان (مراتی) ترجمه نموده بود، نیز حضور داشت. ولی اگر این محفل ثبت نوار ویدیو نمی گردید چی کسی از آن آگاهی می یافت. امروز صد ها هزار تن این فلم را مشاهده نموده از جریان آن آگاهی کامل یافته اند.                                                                                         انتقاد دیگری که "هارون شوری" وارد می کند ارتباط می گیرد به موضوع [حقوق] زنان. اما من در یک کنفرانس که داشتم به همه ایراد های او جواب گفتم. موضوع کنفرانس (حقوق زن در اسلام، امروزی، قدیمی و یا منسوخ؟) بود. بخش دوم این کنفرانس همۀ آن غلط فهمی های که "هارون شوری" و امثال او دربارۀ اسلام دارد را، دور می سازد.     اما در ارتباط به سوال شما که آیا من حاضر هستم با "هارون شوری" به مناظره بنشینم؟ من می خواهم بپرسم آیا او واقعاَ ارزش این را دارد که با او به مناظره صورت بگیرد؟ به نظر من که او فاقد این چنین ارزشی است. اما اگر او خود خواسته باشد که با من در یک مباحثه شرکت کند، در آن صورت  من نیز حاضرم و استقبال می کنم که با  او در چنین یک مناظرۀ شرکت کنم. البته به این شرط که مباحثه ما در حضور مردم باشد و جریان این مباحثه  ثبت نوار ویدیو گردد. امید است به سوال تان پاسخ داده باشم.                                                                                                 پایان بخش سوم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر