۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه




با سلما سرایندۀ آهنگ (ملا محمد جان) بیشتر آشنا شویم 


خواننده آهنگ (ملا محمد جان) تازه دوره بکلوریا را به پایان رسانیده و میخواهد شامل پوهنتون شده در پوهنحی ادبیات درس بخواند. سلما هنرمند خوب رادیو افغانستان است که در این اوآخر همکاریش را مجدداَ با رادیو آغاز کرده است.

او بقول مادرش نزده سال و به گفتۀ مادر کلانش بیست سال عمر
دارد، ولی خودش میگوید "مادرم کلانم خوش دارد سن طرف مقابل را زبادتر بگوید". سلما در آشپزی مهارت دارد و در اوقات فراغت بکار های خانه رسیده گی مینماید. او نخستین آهنگی را که در رادیوخواند (بگو از مه چه دیدی؟)  نام داشت . اما آهنگی که او را به شهرت رساند همان آهنگ (ملا محمد جان) بود.



در آهنگ (ملا محمد جان) مهر پاک، شوق، نیاز و صمیمیانه ترین جلوۀ عشق نهفته است. عشقِ پرشور که در آن صفا و صمیمیت به هم آمیخته و دلداده گی و راستی موج میزند. در این آهنگ رمز و راز، نذر و نیاز و سوز و ساز از انتهای امید خفته و شاید هم چیز های دیگری.

پس بیهوده نیست که (ملا محمد جان) آهنگ روز شد و (او) نیز خوانندۀ روز و باید هم چنین میشد. زیرا این آهنگِ مردم بود و او آوازخوانِ مردم. او را میگویم، آواز خوان جوان را، سلما را که وقتی به رادیو آمد و با صدای گرم و گیرایش چند تا آهنگ خواند، استعداد و ظرفیت هنری خود را تبارز داد و زمانیکه (ملا محمد جان) را سرود، شهرت و محبوبیت زیادی کمایی کرد و در اندک زمان همانطوریکه استادش در کودکستان گفته بود: "آوازخوانی خوبی بار آمد".

سلما خودش در اینباره میگوید : مثل دیروز یادم میآیه که با جمعی از کودکان در اتاق موزیک تحت نظر استادِ بزرگِ موسیقی افغانی مرحوم استاد غلام حسین ترانه میخواندیم و با شور و شوق ترانه ای را که از زبان استاد مان شنیده بودیم، زمزمه میکردیم. من خوب به خاطر دارم که یگان روز وقتیکه در صحن کودکستان روی (اندر چو) یا بالای (گاز) قرار میگرفتم با خود زمزمه میکردم و ترانه میخواندم که ناگهان دستی نوازشگری بازویم را میگرفت و مهربانانه میگفت " ثریا تو آواز خوان خوبی خواهی شد". همینکه نگاهم را برمیگردانیدم، اور ا میدیدم، استاد غلام حسین را. سلما سکوت میکند. مثل اینکه به گذشته هایش فرورفته باشد. در رویای کودکانه اش سیر میکند. ولی برای اینکه سکوت را شکستانده باشم میگویم: و ثریا آوازخوان خوبی شد ! همینظور نیست؟ سلما میخندد نگاۀ ماتش را بصورتم میدوزد و میگوید: حالا سخن از ثریا نیست، از سلما است. از کسیکه در برابر شما قرار دارد. سخنش را بریده میگویم : اکنون که پای صحبت ثریا، کودک ترانه خوان دیروز و سلما، هنرمند جوان امروز و خوانندۀ آهنگ (ملا محمد جان) نشسته ام، میخوام این پرسش را در میان بگذارم که آهنگِ خودروی (ملا محمد جان) را در کجا شنیدی و چه باعث شد که آنرا به رادیو بخوانی و اگر واضحتر بگویم چگونه با (ملا محمد جان ) آشنا شدی؟

او لختی درنگ میکند. نگاهش را به دور دست ها میدوزد و میگوید: تعجب نکیند، اگر بگویم با اینکه آوار نمیخواندم اما بنابر شوق و علاقه گاهگاهی کنسرت های مکتب را تنظیم میکردم، و یکروز در جریان کنسرت، پسر کوچکی روی ستیژ برآمد و آهنگ زیبای را خواند که همین آهنگِ (ملا محمد جان) بود. همه برای آن پسرک و آهنگِ گیرایش کف زدند و هورا کشیدند و من هم کف زدم برای پسرک و هم برای (ملا محمد جان). دیگر از (ملا محمد جان) خیلی خوشم آمده بود. خواستم این آهنگ را به رادیو بخوانم ولی دوستان و اطرافیانم میگفتند " ثریا تو آهنگ ملا محمد جان را نمیتوانی خوب بخوانی !". اما در این میان تنها احمد ولی هنرمندِ رادیو افغانستان بود که مرا تشویق کرد تا راۀ استدیو های رادیو افغانستان را در پیش بگیرم و آهنگ ملا محمد جان را به گوش مردم برسانم که من هم همین کار را کردم. پرسش دیگری را طرح کردم که : چطور شد که بعد از یک وقفه ای طولانی  باز هم به رادیو آمدی و آواز خواندی و نه تنها اینکار را کردی بلکه برای اولینبار در شبِ سال نو در کنسرتِ بزرگِ رادیو افغانستان روی ستیژ بر آمدی؟   او بدون وقفه پاسخ میدهد : با استقرار نظام نوین [جمهوریت محمد داود] دیگر در دل و دماغ هر هنرمند این آرزو قوت گرفته و یقین حاصل شده است که پس از این به هنر ارج گذاشته میشود و به هنرمند قدر. دیگر جوانه های هنر شاداب نگهداشته میشود و استعداد ها خوب میتوانند بدرخشند و مجالِ تبارز یابند. و من که در رهگذرِ هنر موسیقی گام نهاده ام میخواهم در این را به بپیش بروم و اگر استعدادکی داشتم بدرخشد و الا ...

و الا چی ؟

سلما آرام ـ آرام میخندد و میگوید : بسیار روی کلمه ها می ایستید ..

میگویم : خوب، حالا بگوئید چه کسی در زمینه هنر آوازخوانی مشوق تان بوده است ؟

او جواب میدهد : نخست باید از رهنمونی، تشویق ومهربانی های مرحوم استاد برشنا یادهانی کنم که لطف بی پایانی در من روا میداشتند. همچنان همکاری احمدولی (پسر خاله ام) را نیز نباید ناگفته بگذارم و همچنان رهنمایی و صمیمیت آقای جلیل زلاند، هنرمند محبوب رادیو افغانستان که در این اوآخربرایم آهنگ میسازد، قابل یاد آوریست و من از او سپاسگذارم.

اکنون که دوباره به رادیو آمدی چه کاری تازه ای کردی؟

ـ برای نخستین بار روی ستیژ برآمدم، آهنگ (بهار جمهوری) را خواندم و همچنان برای نخستین بار یک آهنگ پشتو را سرودم ...

میگویم: و برای نخستین بار در شب سال نو، در سرآغاز  میله گل سرخ یکبار دیگر به رادیو آمدی و آهنگ (ملا محمد جان ) را خواندی ؟

سلما به خنده می افتد و میگوید:

ـ باز هم پای (ملا محمد جان ) را در میان آوردی؟

میگویم: تو که خوانندۀ (ملا محمد جان) هستی، همینطور نیست؟

او ذوق زده میگوید : گپ از خواننده بودن حالا گذشته، و حتی اگر بگویم که بالاتر از خوانندۀ آهنگ (ملا محمد جان).

از او پرسیدم این گفته را چگونه توجیه باید کرد ؟


سلما میگوید: مثل اینکه دل تان میخواهد باز هم چیزی بگویم و اگر چنین است، پس بشنوید: یکروز اعلان وفات شخصی بنام (ملا محمد جان) از رادیو پخش شده بود. همینکه بعضی از دوستانم آنرا شنیده بودند بر سبیل شوخی نزد من آمده و تسلیت میگفتند و من که از موضوع آگاهی نداشتم، بسیار برایم جالب بود و شاید هم برای شما.

میگویم : راستی اینکه خیلی جالب بوده و از اینکه من هم نتوانستم مصیبت وارده را تسلیت بگویم، متاسفم....

هر دو میخندیم.. و من متوجه میشوم که وقت گفتگوی ما تمام شده است. از اینرو با سلما خداحافظی میکنم و صمیمانه دستش را میفشارم.

 منبع: پشتون ژغ شماره دوم سال   ١٣۵٣



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر