۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

آبدات و مزارات ولایت غزنی ـ بخش دوم



آبدات و مزارات ولایت غزنی


بخش دوم

نوشتۀ علی احمد (نعیمی)

سالنامۀ (١٩۴١)١٣۲٠

مناره های غزنی

از جملۀ آثار مهم درباری با عظمت و با شکوۀ غزنویان که تا حال نسبتاَ از دستبُرد زمانۀ یغماگر محفوظ مانده و بکلی از بین نرفته، دو منار بزرگ غزنی است که در محل شهر عصر غزنویان یعنی بجانب شرق شهر موجودۀ غزنی در مدخل درۀ (دهنه شیر) تقریباَ به فاصلۀ چهار صد قدم از یکدیگر واقع شده اند.


تعمیر این دو منار در افواه به محمود کبیر و مسعود پسر وی نسبت داده شده است ولی این امر از روی کتیبه ها و نوشته جاتیکه بخط کوفی در خود مناره های مذکور تا امروز باقی است بکلی غلط ثابت میشود.

در منارۀ اول یا آن مناری که به شهر موجود غزنی نزدیکتر است چنین نوشته شده است " بسم الله الرحمن الرحیم، السطان الاعظم ملک الاسلام یمین الدوله و امین الملته ابوالمظفر بهرامشاه خلد الله تعالی ملکه".

این منار طوریکه از نوشتۀ فوق هم روشن است توسط معزالدوله بهرامشاه که میتوان او را آخرین پادشاۀ سلالۀ غزنوی خواند، آباد شده است. میگویند این منار را بهرامشاه به یاد بود لشکر کشی ها و فتوحات خویش به هند ( تقریباَ در حدود سال ۵١۵ ـ ۵۲۵) تعمیر نموده است. این که در افواه تعمیر این منار به سلطان محمود نسبت داده شده است شاید به نسبت همین کلمۀ (یمین الدوله) باشد که در کتیبۀ منار اول ثبت است. اگر چه قرار بعضی کتب و مدارک مانند (روضة الصفا) و (تاریخ فرشته) و همچنان مسکوکات خود بهرامشاه معلوم میشود که لقب بهرامشاه، معز الدین بوده ولی (حمد الله مستوفی) صاحبِ (تاریخ گزیده) او را به لقب یمین الدوله یاد کرده است. لهذا میتوان گفت که در ابتدا لقب بهرامشاه، یمین الدوله، و بعد ها به نسبت احترام به سلطان محمود، که در بین او و بهرامشاه به نزد مورخین و وقایع نگاران اشتباه و مغالطه پیش نشود، معزالدوله بوده است.

در منار دوم یا آنکه بمحاذی منار اول دورتر از شهر موجود غزنی واقع شده است چنین نوشته شده:                     "بسم الله الرحمن الرحیم، السطان الاعظم ملک الاسلام علاوالدوله و الدین ابو مسعود بن ظهیرالدین امیر المومنین ابراهیم خلد الله ملکه".

این منار چنانچه از نوشتۀ فوق هم واضح است توسط علاالدوله ابو سعد مسعود بن ابراهیم غزنوی تعیمر گردیده و میگویند که سلطان مسعود آنرا به یادگار فتوحات خویش در هند (حدود سال ۵٠٠ هجری) آباد کرده است.

برخی از مورخین مانند صاحبِ (مفتاح التواریخ) و (حیات افغانی) و غیره درباب این دو منار غزنی شرحی نگاشته اند ولی در باب ارتفاع اصلی منار ها بعضی اختلافات موجود است.[1] چنانچه بعضی ها آنرا صد و برخی دیگر ١۴۴ فُت مینگارند.[2] [یک فُت برابر است با ۳۰٫۴ سانتی متر]. قسمت سفلی منار ها که قریب ثلث بلندی آنها بوده و از بین نرفته است، به شکل هشت پهلو میباشد. هر دو منار مجوف بوده و به واسطۀ نردبان مارپیچی که امروز خیلی خراب شده، برفراز آنها میبرآیند. در روی منار ها تزئینات قشنگ و خطوط کوفی در حصص مختلفۀ آنها دیده میشود.

کتیبه هایکه فوقاَ آنها را نقل بالنقل نشان دادیم تقریباَ نزدیک به بلندترین ارتفاع موجوده منار ها بروی گچ نقش شده و به خوبی خوانده میشود. باقی حصص منار با گچ نقش شده و در بعضی جا های آن آیات کلام الله شریف و کلمات تسبیح و تمجید به خط کوفی مرقوم است لیکن امروز این خط ها ریخته و تخریب شده اند.[3] خود منار ها هم توسط گچ و چونه در نهایت استحکام تمعیر گردیده اند. چنانچه از زمان مسعود و بهرامشاه که تقریباَ نُصد سال گذشته هنوز هم محکم و استوار مانده اند. این هم باید ناگفته نماند که از روی بعضی علل و دلایل منار های فوق الذکر منار های فتح و پیروزی به نظر نمیخورند. چنانچه شیخ محمد رضا خان صاحبِ کتابِ (ریاض الالواح) میگوید که قرار گفتۀ اهل غزنین این منار ها بجهت (دیوان خانۀ عدالت) بصورت نشانۀ ساخته شده بود که مردم داد خواه از دور دست ترین نقاط آنها را دیده به دیوان عدالت پی برده و جهت دادخواهی خود بدان جا بشتابند. اما از آیات و کلماتیکه مشحون بر تسبیح و تقدیس باری تعالی بر اطراف آنها به خط کوفی مرقوم است معلوم میشود که منار های مذکور منار های مسجدی بوده  و هیچ یک چنان آیۀ شریفه که دلالت به فتح و پیروزی نماید در آنها موجود نیست.

نوباغ و کاخ فیروزه یا آرمگاۀ ابدی محمود

در دامنۀ کوه به سمت شرق شهر موجودۀ غزنی به فاصلۀ تقریباَ یک میل قصبۀ سرسبز و زیبایی بنام روضه موجود است که در آن یک عالم عظمت و افتخار باستانی مدفون میباشد.
سلطان محمود کبیر در هنگام حیات پدر خویش سبکتگین باغی بنام (نوباغ) و کاخی به اسم (فیروزه) آباد کرد که موقعیت اصلی آن همین دهکدۀ روضه است.

ولی امروز در این دهکدۀ تاریخی جز مقبرۀ محمود مقتدر دگر اثری از (نوباغ) و (قصر فیروزه) به چشم نمیخورد.

سلطان محمود در این باغ ذوق و قریحۀ زیبای خود را با کمال مهارت و استادی نشان داده و در آن اقسام درختان میوه دار و بی میوه غرس کرده بود. آبشار های متعددیکه با سنگ مرمر تعمیر شده بودند در اطراف آن جاری بوده و فواره های زیاد و گلهای متنوع و معطر زیبایی و رونق آنرا دو برابر میکردند. در هر گوشۀ باغ صُفه های از سنگ رُخام تعمیر و برای اقسام طیور و پرنده گانیکه در آن به پرواز و نغمه سرایی بودند، آشیانه های قشنگ و مقبول ساخته شده بود.

در این باغ که (قصر فیروزه) نیز در آن کائن بود شعرای درباری محمودی گاهگاهی حضور بهم رسانیده نغمه ها میسرایدند و شعر ها میگفتند. چنانچه بعضی از آنها در توصیف خود (نوباغ) و (کاخ فیروزه) هم قصاید غُرایی سرایده اند که میتوان بصورت مفصل از چگونگی آن حدیقه و کاخ آگاه شد. از جمله شاعر معروف وطن فرخی سیستانی میگوید:

بفرخنده فال و بفرخنده اختر                                    به (نوباغ) بنشست شاۀ مظفر

بروز مبارک و به بخت همایون                               به عزم موافق به رای منور

بباغی خرامید خسرو که او را                                بهار بهشت است مولا و چاکر

بباغی کز و ملک را زیب و زینت                           بباغی کز و بلخ را عز و مفخر

بباعی درختان او عود و صندل                               بباعی ریاحین او بسته تر

بباغی چو پیوستن مهر خُرم                                  بباغی چو رخسارۀ دوست دلبر

بباغی که دل گوید ای تن در چم                            بباغی که تن گوید ای دل در ین چر

بباغی که در او سایۀ شاخ طوبی                            بباغی که در او چشمۀ آب کوثر

بباغی کز آب و گلشن بازیابی                            نسیم گلاب و دم مشک اذفر

بهشت اندرو باز یابی به آبان                             بهار اندرو باز بینی به آذر

ز سر و بریده چو زلف بریده                           زشکل مدور چو چرخ مدور

بهشت است این باغ سلطان اعظم                       دلیل آنکه رضوانش بنشسته بر در

دری را از آن مهر خواندست مشرق                   دری را از آن ماه خواندنست خاور

در او مسکن ماه رویان مجلس                           در او خانۀ شیر گیران لشکر

در او صید را جای ستوده                                در او بزم را چند جای مشهر

کجا جای بزمست گلهای بیحد                             کجا جای صید است مرغان بیمر

روان گرد بر گرد اسپر غمی را                          نذروان آموخته ماده و نر

زخرگاه چون  برگشاده جهانی                      دری باز کرده بپایانش اندر

همه باغ پر سندس و پر صناعت                   چو لفظ مطابق چو شعر مکرر

یکی کاخ شاهانه اندر میانش                        سر کنگره بر کران دو پیکر

بکاخ اندرون صفه های مزخرف               در صفه ها ساخته سوی منظر

یکی همچو دیبای چینی منقش                       یکی همچو ارژنگ مانی مصور

نگاریده بر چند جای مبارک [4]                        شه شرق را اندران کاخ پیکر

بیک جای در رزم و در دست زوبین               بیک جای در بزم و در دست ساغر

وزان کاخ فرخ چو اندر گذشتی                        یکی رود آب اندر و همچو شکر

برفتن ز تیری چو فرمان سلطان                       بخوردن زخوشی چو عیش توانگر

نه چرخ است و اجزای او چون ستاره                 نه ابر است و آوای او همچو تندر

اگر بگذرد بر سرش مرغ موجش                   ببالاید اندر هوا مرغ را پر

بدینسان بباغ اندرون باز بینی                        یکی ژرف دریا مر او را برابر

روان اندران کشتی و خیره ماندی                   ز پهنای آن دیدۀ آشناور

زمینش بکر دار ببشینه کرده                          کران تا کرانش بکردار مرمر

بدو اندرون ماهیان چون عروسان                    بگوش اندرون حلقه پر در و گوهر

دکانی برآ<رده پهلوی دریا[5]                             بدان تا بدان می خورد  شاه صفدر

بالاخره فرخی این قصیده خود را بعد از مدح و تمجید سلطان چنین به پایان میرساند:

خوشا کاخ و باغی که داری بشادی                    در ین کاخ میخور و زین کاخ برخور

در اکثری ماخذ مانند (تاریخ یمینی) و غیره از دریاچۀ که فرخی در این باغ سخن رانده ذکر مینمایند. ولی باوجود آنهم موجودیت چنین یک دریاچۀ پهناور در دامنۀ کوهی به موقعیت دهکدۀ روضه چندان طرف قبول واقع نمیبباشد. اخیراَ آقای علی احمد شالیزی که یکی از فُضلای موفق وطن هستند و علاقۀ مخصوصی به تدقیق و روشن کردن تاریخ غزنه دارند در مقالۀ خود موسوم به (نوباغ و قصر فیروزه) که به مدیریت عمومی تاریخ موجود است در این باب چنین مینگارند " دریاچۀ  که مورخین در (نوباغ) نوشته اند شاخۀ از همین دریای موجوده غزنی بوده که از سر بند قریۀ کشک نهری به پیمانۀ وسیع جدا می شده است. این نهر در چندین جا از زیر کوه گذشته و بالاخره از کنار (تپۀ سنجری) که بنام (گردنۀ  سنجری) مشهور است عبور نموده به روضه منتهی میگردد. نهر مذکور در عصر سلطان محمود تماماَ از خشت پُخته بطور گنبدی یا (ماهی پشت) پوشیده شده بود. ولی حالا بعض حصص آن غلطیده و اثر آن مفقود شده است. در بعض حصص دیگر که مردمانِ متوطن آن خشت های آنرا برای عمارت خود برده اند اثری نهری مذکور بخوبی دیده میشود. اثبات دیگری هم برای عبور نهر مذکور موجود است . به این قرار که از (روضه) الی حصه (اندری بنه) یک خط واضح و روشن به رنگ دریایی افتاده و فرش است".

جناب شالیزی در حصه دیگر مقاله خود از وسعت (نوباغ) سخن زده میگوید " وسعت این باغ یک میل مربع بوده، چنانچه مولف (خزینة الاصفیا) مدفن (رضی الدین علی لالا) را به حوالۀ کتب موثوق در (نوباغ) مینویسد. (علی لالا در حدود سنه ۶۴۲ فوت کرده و در آنوقت (کاخ فیروزه) و (نوباغ) به نسبت دست اندازی های غوریها و تطاول چنگیزی زیب و زینت خود را از دست داده بودند) کسانیکه غزنین و آن حدود را به نظر عمیق دیده اند بخوبی از مسافۀ که در بین مزار علی لالا و بارگاۀ محمود موجود است، پهنای نوباغ را پی برده اند".

چون سلطان محمود کبیر نوباغ و کاخ فیروزه را بسیار دوست میداشت امر و توصیه کرده بود تا در آن باغ دفن شود.[6] چنانچه شاید به همین جهت هنگامیکه جهان فانی را پدرود گفت در نوباغ و قصر فیروزه دفن گردید.[7]

مقبرۀ سلطان از طرف پسرش سلطان مسعود و دیگر سلاطین غزنوی آباد و ترمیم گردید. ولی بعد از سقوط امپراطوری غزنویان الی زمان امیر حبیب الله خان دگر اصلاح و ترمیمی در آن به عمل نیامده بود. در سال ١٣۲۴هجری هنگامیکه امیر موصوف به غزنی مسافرت نموده بود بارگاه ابدی آن سلطان کبیر را فرسوده  و ریخته یافت امری جهت ترمیم و اصلاح آن صادر کرد.

یکی از اشیای گرانبهای که در روضۀ محمود موجود بود دروازۀ چوب صندل است که ما در مقدمۀ این مقاله انتقال آنرا بدست قوای انگلیس ازغزنی به حصار آگره در هند ذکر نمودیم. عباراتی که در لوح دو پهلوی مرقد سلطان نوشته شده اینست:

در یک طرف لوح بالای قبر به خط کوفی چنین نوشته شده است "غفر انا من اله میر الاجل السید نظام الدین ابی القاسم محمود بن سبکتگین غفرله".

در طرف دیگر لوح مذکور بخط رقاع چنین آمده است "توفی رحمته الله علیه و نور حضرته و بیض وجهه عشیه یوم الخمیس لسبع یقین من شهر ربیع الاخر سنه احدی و عشرین و اربع ماته ۴۲١".

در همین سنگ دو دایره یکی بطرف پایان و دیگری بطرف بالای سر، کنده شده که در آنها به خط کوف چنین مرقوم است :

در دایرۀ اول یعنی دایرۀ بالای سر:

"بسم الله الرحمن الرحیم، ربنا اتتم لنا نورنا و اغفرلنا بالنبی و آله".

در دایرۀ پایانِ پا چنین نوشته شده است "بسم الله الرحمن الرحیم، غفرانک ربنا و الیک المصیر". 

در حاشیۀ مرتبۀ دوم قبر به خط کوفی نوشته شده است :

"بسم الله الرحمن الرحیم، تبارک الذین بیدۀ الملک و هو علی کل شی قدیر الذی خلق الموت و الحیوات. لیبلوکم  ایکم احسن عملا و هو العزیز  الغفور الذی خلق سبع سموات طباقا ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطو ثم ارجع البصر. کرتین ینقلب الیک البصر خاساَ و هو خسر و لقد زینا سما الدنیا بمصابیح و جعلنا ها رجوماَ للشیاطین منها خلقنا کم و منها نعیدکم و منها نخرجکم  تارتاَ اخری".

در چهار طرف دیواری مرتبه که متصل به زمین است چهار محراب کوچک به سنگ کنده شده که در هر کدام آنها به خط کوفی این آیات شریفه مرقوم است:

در محراب اول که بطرف دروازۀ مدخل بقعه واقع است چنین نوشته شده "بسم الله الرحمن الرحیم ، تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شی قدیر. الذی خلق الموت و الحیات".

در حاشیۀ دوم چنین آمده است "بسم الله الرحمن الرحیم،  شهد الله انه لا الله الا هو".

در میان محراب نوشته شده است "حسبی الله و کفی".

در محراب دوم، حاشیۀ اول " بسم الله الرحمن الرحیم، كل نفس ذائقة الموت وإنما توفون أجوركم يوم القيامة ".

در حاشیۀ دوم "بسم الله الرحمن الرحیم، ذوالعرش یلقی الروح من امر ربی".

در میان محراب نوشته شده است "لا اله الا الله محمد رسول الله".


حاشیۀ اول "بسم الله الرحمن الرحیم، کل نفس ذایقه الموت و انما توفون اجور کم یوم القیامه".

حاشیۀ دوم "لا اله الا هو الحی القیوم .. " الی اخیر آیۀ شریفه. در میان محراب "حسبی الله و کفی" .

قبر امیر سبکتگین

امیر سبکتگین پدر محمود کبیر در سال ٣۶٧ هجری بر سریر پادشاهی غزنه جلوس کرده و بعد از فتوحات بعضی از بلاد هند پس از بیست سال سلطنت پُر افتخار در شعبان سال ٣۸٧ در حین مراجعت از بلخ به غزنه در عرض راه در ساحۀ  قریۀ (مادرو موی) واقع به سرحد بلخ پدرود حیات گفت[8]. از اینکه قبر او درغزنه کشف شده معلوم میگردد که جسد او را بعد از فوتش به غزنین نقل داده اند.

قبر امیر سبکتگین در معازی منار های مشهور غزنه در دامنۀ کوه واقع شده است. چون بقعه و گنبدی نداشت از طرف امیر حبیب الله خان در سال ١٣۲۴ هجری بصورت بسیار ساده پوشیده شد تا از خرابی های برف و باران و غیره محفوظ بماند. در روی لوح سنگی قبر او به خط کوفی مرقوم است : لا اله الا الله محمد رسول الله. العظمته لله.

لا اله الا الله محمد رسول الله. الله اکبر یا الله. بسم الله الرحمن الرحیم. کل نفس ذایقه الموت. ثم الینا ترجعون من عمل صالحاَ فلنفسه و من اسا فعلیها الامیر الحارب الاجل ابو منصور سبکتگین رحمته الله علیه.

بقعۀ سلطان ابراهیم غزنوی

ظهیر الدوله و الملة سلطان ابراهیم بن سلطان مسعود که یکی از پادشاهان با علم و کمال غزنین بود، پیوسته به علما، فقها، دانشمندان و شعرا نظر لطف و مرحمت داشت. بعد از فرخزاد در سال ۴۵٠ در غزنی بر تخت سلطنت جلوس نموده و پس از سی سال پادشاهی و فتوحات زیاد در سال ۴٨١ [9]وفات نمود. بقعۀ او به سمت شمال شهر فعلی غزنی نزدیک به بقعۀ شیخ رضی الدین علی لالا قدس سره، واقع است. در دیوار دروازۀ بقعه پاره های سنگی نصب است که بعضی منقوش و برخی با آیات شریفۀ قرآن مجید مزین است. لیکن کلمات آن آیات شریفه بهم ربطی ندارند و معلوم میشود که این پاره سنگها از سنگهای دیوار کدام مسجد بوده و بعد ها در این بقعه نقل داده شده اند.

بقعۀ سلان مسعود بن ابراهیم غزنوی

ناصر الدین مسعود بن سلطان ابراهیم بعد از پدر در سال ۴۸١ و در برخی روایات دیگر در سال ۴٩۲ بر تخت سلطنت نشسته و در سال ۵٠١ وفات کرده است. مقبرۀ او در نزدیک مناره ها بطرف شمالشرق شهر غزنی واقع شده است. در لوح بالای قبر او این آیات به خط کوفی مرقوم و دگر هیچ کتبیۀ که دلالت به نام سلطان یا تاریخ فوت او بنماید موجود نیست. آیات شریفه اینست : بسم الله الرحمن الرحیم، کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام. کل نفس ذائقه الموت والینا ترجعون. در پایان لوح، آیت الکرسی شریف نیز به خط کوفی مرقوم است.

بقعۀ سلطان الغ بیک و عبدالرزاق

سلطان الغ بیک بن سلطان ابو سعید میرزا بن سلطان محمد بن میرانشاه بن امیر تیمور پس از آنکه پدرش سلطان ابوسعید در سال ۸۶١ هجری غزنی و بعضی ولایات هند را تصرف نمود، از طرف پدر حاکم غزنی مقرر گردیده و در سال ٩٠۷ فوت نمود. امیر پسرش عبدالرزاق را که هنوز طفل بود بر تخت امارت نشانید ولی بعد ازچندی آن طفل نیز به قتل رسید. مدفن این هر دو امیر در غزنین تا امروز باقیمانده است.

بقعۀ سلطان الغ بیک و عبدالرزاق در نزدیک روضۀ سلطان محمود واقع و در میان آن سه قبر وجود دارد. در یوار درون بقعه لوح سنگی منصوب است که متضمن تاریخ وفات الغ بیک و عبدالرزاق میباشد.

عبارات لوح اینست:
اول : آنکس که بود ورا بصارت    زین رقعه بیابد او بشارت

تاریخ وفات شاه الغ بیگ             (خشباد) بگفتم این بشارت

لوحه سنگ تاریخ وفات عبدالرزاق

شاهی که زفرقتش فلک گشته خراب             شمس و قمر از هجر شده در تب و تاب

تاریخ وفات آن شهنشاۀ شهید                      بر لوح فلک نوشته ( باخیر و صواب)

حظیرۀ اولاد طوغانشاه

این حظیره بقرب قریۀ (شاه لیز) تقریباَ به فاصلۀ سه کروهی [کروه برابر است با ثلث یک فرسخ] سمت شرقی شهر موجوده غزنه واقع و مشهور به خطیرۀ باغ حرم سلطان محمود میباشد. اولاد طوغانشاه از جملۀ امرای مغول و معاصر با ملوک کُرت (۶۶۶ ـ ٧۸۵) بوده اند. در این حظیره صورت چهار قبر که عبارات الواح آنها به قرار ذیل است، وجود دارند.

عبارت لوح اول

"هذا قبر امیرزاده معظم مکرم مظفر امیرزاده میرر احمد بن امیر معظم امیر طوغانشاه فی التاریخ خمس شهر ذیقده سنه سبع و سبعین و سبعماته سنه ۷۷۷".

عبارت لوح دوم

"هذا قبر امیر معظم و مکرم مشهور الافاق امیرزاده محمد برهان بن امیر معظم امیر طوغان شاه نور الله مرقد فی التاریخ سنه سبع و سبعین و سبعماته".

عبارت لوح سوم

"غفر انا من الله للامیر السعید حبیب الله بن سلطان خلیل خان فی التاریخ یوم الجمعه خمس عشر من شهر جمادی الثانی سنه اثنی عشر و تسعماته سنه ٩١۲".

عبارت لوح چهارم

هذا لمرقد الامیر الافاق  الغبیک بن سلطان محمد بن طوغان شاه خان نورالله مرقده فی التاریخ خمسه عشر شهر جمادی الثانی اثنی و عثر و تسعماته سنه ٩۲۲.

قبری دیگری نیز از اولاد طوغانشاه در پنجصد قدمی جنوب همین حظیره موجود است که مشهور به زیارت است. عبارت لوح آن به قرار ذیل است "غفرا امن الله الصمد للشاه حسن بن السطان بن نیک محمد بن طوغان شاه حفه بالطاف الله و طیب متواه و جعل الجه مقام فی سنه اربعین و تمانماته سنه ٨۴٠".

بقعۀ محمد شریف خان

به سمت شمال شهر موجودۀ غزنین به طرف مناره ها در دامنۀ کوه گنبدی معروف به بقعۀ محمد شریف خان واقع شده  است که اندرون آن منقش و مذهب بوده در کمرگاۀ دیوار درونی بقعه سورۀ شریفۀ (انافتحنا) به خط زیبا و خوش ثلث نوشته شده است. مگر بعضی از خطوط و نقوش آن ریخته است. رویۀ بیرونی دیوار گنبد نیز شاریده و از هم پاشیده شده است. صاحب این بقعه حقیقتاَ محمد شریف نامدارد. وی پسر امیر محمد غزنوی است که از جملۀ اعزه و اشراف این شهر باستانی و از جملۀ امرا و وزرای جلال الدین اکبر پادشاۀ هندوستان بوده است. محمد شریف در سال ١٠١۲ وفات نموده و معلوم میشود که این بقعه را در زمان امارت خویش برای خود و مدفن پدر و دیگر متعلقات خود آباد ساخته است. درمیان بقعه شش قبر دیده میشود که در اینجا فقط عبارات الواح دو قبری را که اهمیت تاریخی دارند نقل مینمائیم:

عبارت لوح اول

"غفر لنا من الله للامام الاجل یار محمد بن الامیر الکبیر المختص برحمة الملک القوی امیر یار محمد الغزنوی شهر ذیقده الحرام سنه ٩۶۶".

عبارت لوح دوم

"غفرلنا من الله للسطان الاعظم ناصب لو االمجد و الکرم صاحب السیف و القلم محمد احکام للسطنه مشیدار کان المملکته تضد الدوله القاهره یمین الملته الباهرة حامی الشرع و الدین قدوة الامرا و السلاطین  و الخواتین المختص بالغفران الملک  المنان محمد شریف خان بن المغفور المبرور المختص بعنایت الملک الغفور الموید بعنایت الله الصمد مولانا یار محمد الغزنوی کان وفاته فی شهر ربیع الثانی سنه اثنی عشرو الف سنه ١٠١۲".

مرقد وزیر فتح خان

هیچ افغانی نیست که بنام نامی وزیر دلیر و قائد ملی وطن فتح خان بن سردار پاینده خان محمد زایی آشنایی نداشته و بدان افتخار نکند. این رادمرد غیور یکی از آن سرداران و سپهداران با شهامت افغانستان عزیز است  که تا ابد تاریخ کشور نام او را در دل خود ثبت نموده است. وزیر فتح خان طوریکه همگان میدانند در زمان شاه محمود بن تیمور شاه بن احمد شاه درانی، وزیر متقدری بوده و لشکر کشی های زیاد کرده است. از جمله در سال ١۲٣١ به هرات رفته با ایرانیان در آویخت و ایشانرا مغلوب ساخت. وزیر فتح خان قراریکه در مقدمۀ مقاله هم ذکر یافته در سال ١۲٣۴ بدست شاه محمود به نزدیک سعید آباد مقتول و در غزنین مدفون گشت. مرقد وزیر در پهلوی بقعۀ شیخ رضی الدین علی لالا واقع است. چون کتیبۀ بالای قبر او طویل است برای آنکه مقاله طویل نشود از نقل آن در اینجا صرف نظر شد.

مزار حکیم سنایی[10]

مزار حکیم سنایی علیه الرحمه که یکی از برجسته ترین عرفای اسلام و یکی از زبده ترین شعرای مقتدر دنیای شرق بشمار میرود، درگوشۀ شمالغربی نهر موجوده غزنی در کنار جادۀ عمومی کابل ـ غزنی واقع است.
بقعۀ اصلی و اولی مزار پاک سنایی که زرتگاۀ تماماَ ارباب علم است، معلوم نیست که از طرف کی و در کدام سال بنا یافته است. تنها از وضع ساختمان و ساده گی ارکان آن معلوم میشود که از آنقدر زمانه های دورتر از ما نیست.[11] در عصر امیر حبیب الله بر بقعۀ قدیمی آن ترمیماتی به عمل آمده بود ولی از آنجایکه که آن بنا و ترمیمات، شایستۀ مقام بزرگواری آن حکیم دانشمند نبود در عصر محمد ظاهر شاه بنابر توجۀ محمد هاشم خان صدراعظم بقعۀ جدیدی با سبک فوق العاده قشنگ و زیبای بنا گردید که از هر حیث قابل توصیف میباشد.

در الواح قبر حکیم سنایی عبارات ذیل خوانده میشود:

اول لوح که بصورت عمودی بالای قبر گذاشته شده "هذا القبر الی رحمة مجدد الدین سنایی غفر الله له". در پایان این سنگ آیت الکرسی شریف نیز نقش شده است.

آقای خلیلی در کتاب خود تحت عنوان (حکیم سنایی) راجع به لوح این سنگ میگوید که جنسیت و رسم الخط آن با سایر الواح که به دروۀ سنایی نوشته شده اند مشابهت دارد.

دوم: در لوح دیگریکه به روی قبر خوابانیده شده چنین نوشته شده است "العالم الفاضل شمس العارفین قطب المحققین طوطی شکرستان، فصاحت بلبل بوستان، بلاغت مظهر اسرار معانی بکریه مطلع انوار الفاظ فکریه، یعنی مجدد بن سنایی خمس و عشرون و خمسائه ۵۲۵".

در اطراف همین لوح عبارات زیر مرقوم است:

"اللهم صلی علی سیدنا  و نبینا و حبیب. ربنا و شفیع ذنوبنا و شفا صدورنا و قرة اعنینا مولینا محمد و علی ال محمد بلغ العلی بکماله کشف الدحی بجماله. حسنت جمیع خصاله . صلوا علیه  و آله . الف الف تحیه و الف الف سلام بعدد انفاس الانام و فطرات الغمام علی الدوام الی یوم القیام و صلی علی خیر خلقه و نور عرشه و مهبط و حیه و مظهر لطفه محمد علیه الصلواة و السلام علی خیر الانام وسیدی حبیب الله العالمین محمد بشیر و نذیر هاشمی مکرم عطوف رئوف من یسمی باحمد سلام علا تراب الذی اطهر جسمه فیاخیر سید و یا خیر مشهد".

آقای خلیلی در کتاب فوق الذکر باز هم در مورد سال وفات سنایی میگوید "معلوم میشود که این لوح سنگ بسیار بعد از وفات حکیم تهیه شده است و از این رو قابل اعتماد نمیباشد. زیرا اولاَ جنسیت این سنگ با الواح مزارات آن دوره بکلی متباین است. ثانیاَ رسم الخط آن عیناَ شبیه به رسم الخط همین زمانۀ ماست. ثالثاَ بر این سنگ بیت معروف گلستان سعدی (بلغ العلی بکماله) نوشته شده است و فاصله میان سعدی و سنایی ١۴۶ سال میباشد یعنی سعدی یکصد و چهل و شش سال بعد تر از سنایی وفات یافته است".

در میان بقعۀ حکیم سنایی قبر دیگری هم هست که مشهور به قبر پادشاۀ روم میباشد. عبارت لوح این قبر قرار ذیل است "بسم الله الرحمن الرحیم، شهد الله انه، لا الله الا هو و الملئکه و اولوا العلم قائما بالقسط لا الله الا هو العزیز الحکیم ان الدین عند الله الاسلام. هذاه الروضۀ المبارکته رمضان بن یوسف غفر الله له و لجمیع امت محمد علیه السلام بتاریخ غره محرم سنه تسع و خمسمائة". 

در دیوار میان بقعۀ حکیم سنایی تخته سنگی منصوب است که دور آن نوشته شده: "هذا لمنبر الشیخ العزیز الزاهد ابا محمد ابوبکر البلخی رحمته الله علیه. خدای عزوجل بر آن بنده رحمت کند که عم حکیم را به دعا یاد آورد". 

صاحبِ (ریاض الالواح) میگوید که این سنگ یکی از احجار منبر سنگی ای بوده که شاید عم حکیم سنایی از برای خواجه ابوبکر بلخی ساخته بوده است. مدفن خواجه ابوبکر در نزدیک روضۀ سلطان محمود کبیر به دامن کوه واقع است و اکنون به زیارت خواجه بلغار اشتهار دارد. 

لوح دیگری در بیرون بقعۀ حکیم علیۀ الرحمه موجود است که در آن چنین نوشته شده است : "کل نفس ذائقته الموت. الشیخ الجلیل مظغر الحسان العزیز بن سنایی".

مزار خواجه ابوبکر بلغار

قرار گفتۀ صاحبِ (ریاض الا لواح) وی از فرزندان حضرت صدیق رضی الله عنه و در طریق معرفت صاحب تحقیق بوده است.
پیوسته ابواب معارف به روی طالبان میگشوده و معاصر با حکیم سنایی رحمته الله علیه و سلطان بهرام شاه غزنوی بوده است. مزار خواجه موصوف به مسافۀ تقریباَ یک کروهی [کروه برابر است با ثلث یک فرسخ] بطرف شمال شهر موجودۀ غزنی در دامنۀ کوه واقع و معروف به روضۀ شیر است و منظرۀ فوق العاده قشنگی دارد. باغ آلو و بادام در پای آن ترتیب یافته و آب جاری با شلاله های زیبا از کنار آن جریان دارد. (محمد دارا شکوه) صاحبِ (سفینة الاولیا) در بارۀ آن چنین مینویسد "در غزنین بشرف زیارت هر یک اولیای کرام رسیدم پُرفیض تر از مزار خواجۀ بلغارعلیه رحمه ندیدم".
مزار خواجه ابوبکر علیه الرحمه لوح سنگی ندارد. لیکن در پهلوی قبر سنگ سفیدی موجود است که در آن نوشته شده " بعون عنایات الهی و به یمن دولت پادشاهی شاهنشاه ملک مرتبت فلک منزلت گردون بسطت  کیوان رفعت بهرام صولت، سر پنجه شیرشکارش مفتاح امن و امان و لمعه شمشیر آبدارش سر انجام اسباب نصرتر اضمان سنان جانستانش باملا نصر من الله. زبان تیر و پرچم لوای کشور گشایش بنسایم فتح و دولت آویز عدل کاملش کافل تمهید مبانی دین و دولت و حزم شاملش ضامن تشید قواعد ملک و ملت. الموید با لمجاهدات ابو الغازی ابو الفتح جلال الدین محمد اکبر پادشاه غازی خلد الله تعالی ملکه ابداَ صالب بهبود جلال الدین محمود ساعی تعمیر  این بعقۀ خیر شد. فی شهور سنه اربع و ستین و ستمائه" .

بیت

این منزل دل گشای گردون قسمت                  کز نور و صفا آمده رشک جنت

بر لوح زمانه از پی تاریخش                       بنوشته فلک منزل کیوان رفعت

از عبارات فوق معلوم میشود که درعهد جلال الدین پادشاه هند در سال ٩۶۴ به سعی و اهتمام جلال الدین محمود که یکی از امرای او بوده بقعه تعیمر و در آن لوح سنگ فوق الذکر منصوب بوده است. ولی امروز بر روی مزار شریف خواجۀ بلغار کدام بقعه و گنبدی موجود نیست. امیر حبیب الله این بقعه را هم زیارت کرده بر دروازۀ آن دستخط نموده و ترمیماتی را هم دستور داده بوده است.

بقعۀ شریفۀ علی لالا

صاحبِ (ریاض الا لواح) دربارۀ شیخ رضی الدین علی لالا مینویسد " وی پسری شیخ سعید است که او پسر عم حکیم سنایی است. شیخ رضی الدین علی لالا از جملۀ مشایخ کبار است. او به ملازمت شیخ نجم الدین کبری و بسیاری از بزرگانِ رسیده. در نفخات مسطور است که از یکصد و بیست و چهار شیخ کامل خرقه داشته و بعد از وفات وی یکصد و سیزده خرقه باقی مانده و هم در هندوستان رفته به صحبت ابوالرضا رتن مشرف شده ....... و آن شیخ بزرگوار در سیم ماه ربیع الاول سنه ۶۴۲ در غزنین وفات نموده. این رباعی از منظومات ایشان است:

هم جان به هزار دل گرفتار تو هست      هم دل به هزار جان خریدار تو هست

اندر طلبت نه خواب دارد نه قرار          آنکس که در آرزوی دیدار توهست

آقای نزیهی در سال نامۀ سال ١٣١۵ در باب علی لالا چنین مینویسد "دیگر از عرفای قرن هفتم هجری که هم شاعر بوده، رضی الدین علی بن سعید معروف به علی لالای غزنوی است که دولتشاه مرحوم علی قلی خان داغستانی در (ریاض الشعرا) او را عمزادۀ عارف شهیر حکیم سنایی غزنوی نوشته اند و میگویند که پدر او همراۀ حکیم عزیمت کعبه کرد و در عرض راه در خسرو شهر از اعمال جوین متاهل گشته و علی لالا در همدر آنجا تولد یافت. مشارالیه از جملۀ عرفا و متصوفین عصر مغل و از مریدان شیخ نجم الدین است. در شعر نیز طبعی موزون و قریحۀ توانای داشته اکثر به سبک خواجه عبدالله انصاری هروی رباعیات میسروده است که بر علاوۀ مزایای شعری از چاشنی تصوف نیز بی بهره نبوده است. وفاتش به راویتی بسال ۶۴٣ به بنابر روایت دیگری در سنه ۶۴۲ به اتفاق پیوسته ...".

بقعۀ شریفۀ علی لالا قدس سره به طرف شمالشرقی شهر غزنین تقریباَ به فاصلۀ یک کروه به قرب بقعۀ سلطان ابراهیم غزنوی واقع است.

مزار سعید حسن

مولانا سید حسن یکی از اجله شعرای غزنی و معاصر با سنایی و بهرام شاه بوده است. نام و کُنیت او را سید اشرف الدین حسن بن محمد ناصر حسینی خوانده اند. سید حسن هم از سلجوقیان و هم از غزنویان مدح نموده و از قراین باید تسلط غوریها را در غزنی دیده باشد.[12] وی در میان مردمان هم عصر خود رسوخ و اعتباری زیاد حاصل کرده بود.

فریضۀ سفر حج را بجا آورده و به قول بعضی ها در حدودی جوین وفات یافته (۵۶۵) و نعش او را به غزنه آوردند. مزار سید حسن در بیرون از شهر بجانب شرق متصل به سرک عمومی واقع است و در عهد امیر حبیب الله به آن ترمیماتی به عمل آوردند.

خاتمه

نوت:
در خاتمۀ این مقاله باید خاطر نشان نمود که گفتنی های زیادی در باب آبدات، مزارات و عمارات تاریخی غزنه باقی مانده و در اینجا نسبت به کثرت مقالات و مضامین سالنامه، فعلاَ از آنها صرفنظر شد. همچنان باید نویسنده مراتب امتنان خود را از مدیرت موزۀ کابل که نسخۀ قلمی (ریاض الالواح) خود را جهت استفاده به او عاریت داده بود ابراز نماید زیرا در نگارش این مقاله و مخصوصاَ در قسمت متن کتیبه های الاواح از کتاب موصوف استفادۀ شایانی شده است.



[1]
قسمت بالایی مناره ها که به قول صاحب کتاب (سلطان محمود) مدور به شکل طبقۀ چهارم قطب منار دهلی بوده از بین رفته است.
[2]
(سلطان محمود) صفحۀ ١٧۵، تالیف داکتر ناظم ترجمۀ عبدالغفور خان امینی طبع کابل.
[3]
ریاض الالواح، صفحۀ ۶۲ ، مولف شیخ محمد رضا خان سهیل (نسخۀ قلمی موزیم کابل)
[4]
در بعضی جا ها چنین نیز آمده : نگاریده بر چند جامر مصرر.
[5]
در بعضی نسخه ها چنین هم آمده است : مکانی بر آورده پهلوی دریا.
[6]
(حکیم سنایی) صفحۀ ٣٠ چاپ کابل.
[7]
(سلطان محمود) صفحۀ ١٣۲، تالیف ناظم، ترجمۀ غفور امبی.
[8]
(سلطان محمود)، صفحۀ ٣۴،  تالیف ناظم و ترجمه غفور امینی، طبع کابل.
[9]
بر مبنای برخی روایات دیگر سلطان ابراهیم در سال ۴٩۲ وفات کرده است.
اسم شریف او به اتفاق عامۀ تذکره نویسان و بقول خودش مجدد الدین بن آدم سنایی و مولدش شهر غزنین است. سنایی یکی از بزرگترین علمای عصر خود بوده در حکمت، فلسفه و شعر بر همه حق استادی داشته در علوم ادبی از قبیل صرف و نحو و عروض دارای مطالعات و معلومات وسیعی بود. در اشعارش رویهمرفته اقسام صنایع شعری یافت میشود. علم کلام را نیکو میدانست و در اخبار و احادیث نبوی (ص) نیز ملعومات کافی داشت. علاوه بر آن سنایی یکی از اطبای بزرگ عصر خود هم محسوب میشد و در این علم فوق العاده ماهر بود. چون در علم نجوم و ستاره شناسی نیز معلومات کافی داشت میتوان او را یکی از علمای نجوم نیز شمار کرد. سنایی از آن علمای جهان دیده است که مسافرت های زیادی را انجام داده و تجربه های مفیدی حاصل کرده اند. از جمله حکیم به مکۀ معظمه، هرات ، بلخ و جاهای دیگر وطن گشت و گذار نموده و خاطرات خود را در این مسافرتها به رشتۀ نظم در آورده است. سنایی در عهدی پا به عرصۀ وجود گذاشت که از هر حیث غزنه بخود رونقی گرفته بود. حکیم قرار اکثریت آرا به عصر سلطان ابراهیم بن سلطان مسعود غزنوی تولد یافته و بعضی هم مانند صاحبِ (مجمع الفصحا) تولد او را در اوآخر عهد سلطان محمود یمین الدوله تعین مینماید. عمر شاعری سنایی بدورۀ پادشاهی مسعود بن ابراهیم غزنوی آغاز یافته و به اوآخر سلطنت بهرامشاه منتهی میگردد. از جملۀ شعرای معاصر او چند شاعر ذیل را میتوان نامبرد: مختاری غزنوی، سید حسن غزنوی، سید محمد غزنوی، جبلی غرشستانی (غرجستانی)، عمادی، بو حنیفه، اسکانی غزنوی سوزنی، معزی و مسعود سعد سلمان. در سال وفات سنایی در بین تذکره نویسان و مورخین اختلافاتی موجود است. بعضی آنرا در ۵۲۵ و برخی در سال ۵۶٧ و همچنان برخی دیگر در سال 590 مینویسند. ولی اغلب مدققین معاصر به اتفاق هم تاریخ وفات حکیم را در سال ۵۴۵ تعین کرده اند. آثار سنایی رحمت الله علیه قرار ذیل است: حدیقة الحقیت، سیر العباد، طریق التحقیق، عقل نامه، عشق نامه، کار نامه بلخ و بهرام و بهروز.
(حکیم سنایی) ص. ۷١.  تالیف خلیلی افغان.

[12]
(حکیم سنایی ) تالیف شاغلی خلیلی افغان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر