۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

آبدات و مزارات ولایت غزنی ـ بخش اول



آبدات و مزارات ولایت غزنی


بخش اول

نوشتۀ علی احمد (نعیمی)

سالنامۀ (١٩۴١)١٣۲٠

طوریکه از عنوان مقاله هم واضح است موضوع بحث ما اماکن تاریخی غزنی است ولی برای آنکه مطلب به خوب ادا شده باشد اولتر از همه نگاهی بتاریخچۀ خود غزنی انداخته سپس به اصل موضوع میپردازیم:


غزنی تقریباَ در ١٣۵ کلیومتری سمت جنوب غربی شهر کابل بین راۀ کابل ـ قندهار شهری نسبتاَ کوچکی بنام غزنی وجود دارد. این شهر که ما امروز آنرا نبستاَ کوچک میگوئیم همان شهریست که آوازۀ مدنیت، شکوه و عظمت تاریخی آن از قرنهای بسیار قدیم از نقطۀ نظر تجارت، لشکر کشی و موقعیت جفرافیایی اهمیت بزرگی را حایز بوده است. چون نظری به گذشته این بلده با عظمت و جلال باستانی وطن می افگنیم آنرا صحنۀ گذارشات گوناگون میبابیم. یعنی گاهی مرکز امپراطوری های بزرگ و زمانی هم آشیانۀ بوم و زاغان بوده است.

هر چند تاریخ قدیم غزنه بکلی تاریک است ولی با آنهم در اکثر کتب و ماخذ جفرافیایی و سفرنامه های سیاحین ازمنۀ خیلی دور نامی از آن دیده میشود. قدیمی ترین مدرک که برای اولین مرتبه ذکری از غزنین در آن رفته (اوستا) است که آنرا (کخره) (Kakhra) یاد میکند. سرزمین (کخره) سیزدهمین زمین خوب و مقدس اوستایی است که آنرا بعضی از محققین عبارت از (کرکک) غزنی میدانند. (دار مستتر James Darmsteter) مستشرق فرانسوی اینجا را در خراسان و یا در غزنی قرار میدهد.[1]

برخی دیگر آنرا (گازاکای)، بطلیموس و برخی دیگر (گوزاس) (Gozas) جفرافیه نگاران قدیم یونانی میدادند. ولی این حدسیات هنوز بخود حقیقت قطعی پیدا نکرده اند.[2] (هوان تسانگ) زائر معروف چینی که به مقصد زیارت اماکن و دیر های بزرگ و تحصیل کتب و آثار باقیۀ بودایی یکه و تنها بعزم دیار غزنی، یعنی آریانا و هند، از چین حرکت کرده در جریان سالهای (۶۲٩ ـ ۶۴۵) میلادی از راۀ تاشکند و سمرقند، ایالات امپراطوری تخار و بامیان، کوه های هندوکش، کابل، جلال آباد و پشاور داخل خاک هند گردید. او پس از تحصیل زبان سانسکریت و فلسفۀ بودایی و بازدید از معابد، مجدداَ از راۀ هند و افغانستان به وطن خود بازگشت نمود. نامبرده در حین مراجعت از راۀ سمت جنوبی یعنی از راۀ (وانو) و گومل یا از راۀ (بنو) (وطوخی)[3] به غزنی وارد گردیده و از اینجا به کابل آمده و از طریق درۀ  پنجشیر و کوه های پامیر مجدداَ راۀ چین را به پیش گرفت. این زائر چینی در سیاحت نامۀ معروف خویش که یکی از بهترین مآخذ برای جفرافیای قدیم افغانستان میباشد از غزنی بصورت مفصل سخن زده شده و آنرا بنام (هوسی نا) یاد میکند. زائر مذکور از قلمروی موسوم به (تسوکوچا) (تساکو تا) سخن رانده میگوید "مساحت این مملکت قریب به هفت هزار لی و از پایتخت آن که به (هوسی نا) موسوم است تخمیناَ ٣٠ لی میباشد [(لی) یا (Li) واحد چنیایی قدیمی است که برای اندازه گیری فاصله بکار میرود که مقدار آن بین سه صد و ششصد متر بوده است. اما در سال ١٩۸۴ استندردی این واحد اندازه گیری تعین گردیده و یک (لی) و معادل پنجصد متر تعین گردید. ویرایشگر] این مملکت پایتخت دیگری هم دارد که (هوسالا) نامداشته و محیط آن تقریباَ ٣٠ (لی) است.[4] این هر دو پایتخت طبعاَ مستحکم و متحصن اند. کوه ها و وادیهای آن متوالی بوده و در بین آنها میدانهای قرار دارند که برای زراعت موافق میباشند. زمین در موقعش کشت و زاعت میشود و گندم به مقدار فراوان میروید. بته و درخت به اقسام متنوعه دارد و گل و میوۀ آن وافر است".

غزنه یا غزنین که عبارت از غزنی امروزی باشد باوجود موجودیت باستانی خویش تا زمان امپراطوری بزرگ غزنویان چندان شهرت بزرگی در تاریخ نداشته و از ابتدای تاسیس این سلالۀ بزرگ افغان سر و صدایی پیدا کرد. اینکه کلمۀ غزنی یا غزنین چه وقت و چطور روی کار آمد بکلی تاریک و مجهول مانده است. مگر چیزیکه به یقین میتوان گفت اینست که کلمۀ غزنین یا غزنه در عهد اسلام معروف گشته است. معنی لغوی آنرا بعضی ها (اول هر چیز)  و برخی دگر (چیز خوب و پاکیزه) نگاشته اند. در میان نویسنده گان و شعرای عصر محمود کبیر، اولین کسیکه واضحاَ کلمۀ غزنین را در اشعار خود یاد کرده فرخی سیستانی است. چنانچه در مطلع مرثیۀ خود که در فوت محمود کبیر سروده میگوید :

شهر غزنین نه همانست که من دیدم پار    چه افتاده است که امسال دگرگون شده بار

ولی اکثر شعرا و مداحان آن عصر، سلطان را بنام سلطان محمود زابلی خوانده اند. یعنی بجای اینکه مستقیم از شهر غزنی نام ببرند از ولایتی که در آن غزنی واقع شده بود یعنی از زابل یاد کرده اند.

مجاهدین اعراب و مسلمین که از قسمت شمالغرب مملکت داخل افغانستان گردیده و بسوی کابل پیش آمدند از راۀ غزنین به اینجا واصل شدند. خلاصه در سال ٣۵١ هجری هنگامیکه الپتگین مملوک (احمد بن اسماعیل سامانی) دوازده هزار عسکر سوارۀ امیر منصور برادر عبدالملک سامانی را در موقع بازگشت از بلخ در حدود درۀ بلخ شکست داد بجانب غزنه حرکت کرد. (ابوبکر لاویک) حاکم آنجا را منهزم ساخت [شکست داد] و حصار غزنی را پس از محاصره، تسخیر نموده و اعلان پادشاهی کرد و شهر غزنین برای اولین بار مرکز یک حکومت مستقل گردید. در همین آوان الپتگین  بُست و قسمتی از سلطنت کابل را فتح نمود و ضمیمۀ حکومت غزنی ساخت. بعد از الپتگین چندین تن از سلاطین دیگر غزنوی مانند ابو اسحاق ابراهیم و پلکاتین و پرتیگین که اول الذکر با دو تن اخیر از جملۀ امرا و فرماندهان سپاۀ الپتگین بودند، بر تخت سلطنت غزنه حکومت مستقل راندند. تا آنکه در زمان حکومت سبکتگین که یکی از کارمندان مقرب امیر الپتگین بود و بعد از مرگ پرتگین بروز جمعه ۲۷ شعبان ٣۶۶ بر تخت سلطنت غزنه جلوس نمود، کار این شهر بالا گرفت و آوازۀ عظمت آن تا دور دست ترین نقاط انتشار یافت.

اما یگانه کسی که به نام او تاریخ این بلد باستانی تا ابد افتخار دارد همانا امپراطور بزرگ غزنوی محمود کبیر پسر دوم سبکتگین است. این شهنشاۀ نامور که در موقع مرگ پدر تازه از رفع اغتشاشات نیشاپور فراغت حاصل نموده بود و با قوا و عساکر مظفر خویش در خراسان توفق داشت، خبر برتخت نشستن برادر خویش اسمعیل را گرفته از آنجا به سمت غزنی حرکت کرد و در سال ٣۸۸ به دشت غزنی رسیده سپاۀ برادر خود که برای مقابله صف آراسته بود را مغلوب ساخته شهر را تسخیر و بر مسند امپراطوری جلوس نمود. در واقع میتوان این تاریخ را از برجسته ترین روز های درخشان تاریخ کشور افغان و مخصوصاَ خطۀ غزنی نامید.

محمود جهانگشای در مدت ٣٣ سالل سلطنت خویش نه تنها غزنین را یکی از بزرگترین مراکز امپراطوری های آسیا ساخت بلکه این شهر تاریخی در عهد او مهم ترین کانون صنایع، ادبیات و تمرکزگاۀ ارباب علم و فضیلت بود. چون سلطان یک مرد علم پرور و ادب دوست بود فضلا و دانشمندان از هرگوشه و کنار دنیا به دربارش میشتافتند و از تشویقات و عنایاتش تمتع و بهره میگرفتند. چنانچه برجسته ترین علما و شعرای عالم شرق مانند عنصری، فرخی، عسجدی، عضائری، البرونی، فردوسی، دقیقی و رودکی به دور او جمع شده بودند. در عصر همین شهنشاۀ بزرگمنش بود که بزرگترین دارلفنون در غزنه تاسیس شد و یک عده کتب قیمت بها و نادر کتابخانه های شهر های مفتوحه درآن نقل داده شد.

عصر محمود کبیر نه تنها از حیث علم و ادب و جهانگشایی در تاریخ ما موقعیت ارجمندی را احراز کرده بلکه از نقطۀ نظر بنا ها و عمارات عالی عام المنفعه نیز یکی از دوره های فرخندۀ تاریخی افغانستان بشمار میرود.

از بنا های عصر محمود متاسفانه امروز جز چیز کمی باقی نمانده است. زیرا بعد از او شهر غزنین چندین مرتبه مورد تاخت و تاز ها واقع و بکلی تخریب و منهدم گشت. در عرصۀ تقریباَ دو صد و چند سال سلطنت غزنویان شهر غزنین از هر حیث معمور و آباد بود و بعد از محمود هر پادشاهی بنوبۀ خود در آن تعمیر و آبادی کرده در تنویر اذهان و افکار عامه میکوشید. از جمله ظهر الدوله سلطان ابراهیم برادر فرخزاد بن مسعود بن سلطان محمود، پادشاهی بود نهایت عادل و علم دوست. در عصر او حوزه های زیادی علمی و بنا های مهم تاریخی تعمیر گردید. چنانچه اکثراَ سنگهای محراب مساجد بنام او در غزنین دیده شده و معلوم میشود که در عهد وی این شهر خیلی آباد و معمور گردیده بود. مگر چنانچه قبلاَ هم اشاره شد این همه معموریها و بنا ها مورد تاخت و تاز ها قرار گرفت و بلکی از بین رفت. در زمان حکمداران متاخر غزنوی، غزنین دستخوش یک سلسله آفات و بلیات واقع گردید. از جمله ارسلان شاه بن مسعود، شیرزاد و مابقی برادران خود را به استثنای بهرامشاه که به سلطان سنجر سلجوقی پناه برد، به قتل رسانید. میگویند در عهد او صاعقۀ بزرگی شهر غزنین را طمعۀ آتش ساخت. در همان وقت بهرامشاه به کمک سلطان سنجر، غزنه را دوباره از دست برادر خود ارسلان شاه متصرف شد و در جنگهای که بین او و زعمای غور به وقوع پیوست چندین مرتبه غزنین دست بدست گردیده تخریب میگردید. تا آنکه در سال ۵۴۷ هجری علاالدین حسین غوری، بهرامشاه را به کلی هزیمت داده، غزنین را تصرف کرد. او مقبره ها، عمارات و آبدات سلاطین غزنوی را به استثنای آرامگاۀ ابدی محمود کبیر و دو منار موجوده، عرصۀ تاخت و تاز خود قرار داده شهر را آتش زد و با این عمل خود لقب (جهانسوز) را حاصل کرد. به این ترتیب سلطنت غزنی تا سال ۶١١ بدست غوریها بود و در عهد ایشان شهر غزنی پایتخت مهمی بشمار میرفت. در سال ۶١۲ علاالدین سلطان محمد خوارزمشاه بعد از مرگ تاج الدین یلدز که از امرا و آخرین سلطان غوریها بشمار میرود، در غزنین آمده آنرا متصرف شد و بدین ترتیب تخت و تاج غزنی تا مدتی بدست خورازم شاهان افتاد. در سال ۶۲٠ چنگیز خان غزنین را به سر کرده گی (روگوتای) پسر خود تملیک نموده در آن خرابیهای وارد کرد و در سال ۶۲۴ پادشاهی غزنین، کابل، ماوراالنهر و غیره ولایات تا حدود رود سِند به (چغتای خان) پسر دوم او رسید و تا زمان آباقا خان (متوفی سال ۶۸٠) مغل ها بر غزنین تسلط داشتند. قتل و قتال و غارتگری های چنگیز در غزنه صدمۀ بزرگی بر حیات مدنی این شهر وارد نمود و غزنی نتوانست بعد از این تاریخ آنهمه خرابی های وارده بر خود را جبران کند. چنانچه (ابن بطوه) که در حدوود سال ٧٣۲ یعنی بیشتر از یک قرن بعد از استیلای چنگیز به غزنه سیاحت نموده آنرا هنوز به حال خرابه و زاری دید.

در سال ۶۶۶ آباقا خان چنگیز خانی ولایات هرات، غور، غزنه و کابل را به ملک شمس الدین محمد بن ابی بکر کرت که دختر زادۀ ملک رکن الدین غوری بود داده و به این ترتیب بعد از آباقا خان سلطنت غزنی تا حدود سال ٧٨۵ در تحت تسلط سلسلۀ کرت باقی ماند. در سال ٧٨۵ امیر تیمور گورگان بر ولایات خراسان و هرات دست یافته به (سلسلۀ کرت) خاتمه داد و بعد از وی در سال ۸٠۷ پسرش شاهرخ میرزا به پادشاهی رسیده، خراسان، غزنه ، کابل و قندهار و حتی بخشی از هند هم در تصرف او درآمد. بعد از مرگ شاه رخ میزار پسرش میرزا الغ بیک که مانند پدر از علم و دانش بهرۀ کامل داشت از سمرقند لشکر کشیده خراسان و غزنین را از علاءالدوله بن میرزا بایسنغر بن شاهرخ میرزا گرفت و بالاخره بدست پسر خود میرزا عبدالطیف به قتل رسید. بعد از عبدالطیف که مدت سلطنت اش بیش از هفت ماه دوام نکرد ابوالقاسم بابر بن بایسنغر به پادشاهی رسیده، در سال ۸۶٠ درگذشت. آنگاه سلطان ابوسعید میرزا بن سلطان محمد بن میران شاه بن تیمور از سمرقند آمده خراسان و غزنین را تا حدود هند به تصرف خویش درآورد و در سال ۸۷۵ سلطان حسین بایقرا به میرزا یادگار محمد بن میرزا محمد بن بایسنغر که پس از سلطان ابو سعید به سلطنت رسیده بود تاخته مملکت او را مالک گردید و خود بالاخره در سال ٩١١ وفات نمود.

هر چند بعد از حسین بایقرا در پسرش بدیع الزمان و مظفر حسین میرزا برای مدت کمی حکومت کردند ولی ظهرالدین محمد بابر بن عمر شیخ بن ابوسعید در سال ٩١٠ کابل و غزنین و بعد از آن قندهار و هندوستان را فتح کرده دارالسطنۀ خود را به دهلی قرار داد. خلاصه به همین ترتیب غزنی دست بدست گردیده مورد تاخت و تاز های زیادی قرار گرفت و آخرین پافشاری که این شهر در مقابل زد و خورد های زیاد و حوادث زمانه از خود نشان داد همانا در حدود سال ١۲۵۵ است.

موقعیکه وزیر فتح خان بن سردار پاینده محمد خان مرحوم که یکی از مردان بزرگ تاریخی این مملکت کوهستانی است بدست شاه محمود بن تیمور بن احمد شاه درانی در سعید آباد غزنی به قتل رسید و در شهر غزنی دفن شد، در بین شاه محمود و شجاع الملک برادرش و سایر سرداران محاربۀ بسیار واقع گردیده و بالاخره سلطنت هرات به شاه محمود و حکومت کابل و غزنین به شاه شجاع تعلق گرفت. چون شاه محمود در سال ١۲۴۴ درگذشت پسرش کامران در هرات پادشاه شد و امیر دوست محمد خان بن سردار پاینده خان بر شاه شجاع مستولی گردیده اخیرالذکر به هندوستان فرار کرد و در سال ١۲۵۵ با افواج انگلیسی مجدداَ به افغانستان آمده غزنین و کابل را متصرف شد. در این هنگام است که شهر غزنین در مقابل انگلیس چنان جنگ سخت و خونین نمود که در نزد انگلیس ها تا به امروز به جنگ سال ١۸٣٩معروف است. چون زاده گان آزادۀ این کشور کوهستانی که در سلحشوری و شهامت در بین تمام ملل دنیا شهرت بی پایان دارند عرصه را از هر طرف به انگلیسها تنگ نمودند، سپاۀ انگلیس ناچار پس از چندی عقب نیشینی اختیار کرده با رسانیدن خرابی های زیاد و بُردن دروازۀ روضۀ محمود کبیر که از چوبِ صندل و با نقش و نگار بود، غزنین را ترک گفتند و دوباره به هند مراجعت نمودند. (ریتریRattray ) یکی از نویسنده گان انگلیس راجع به واقعات آن زمان کتابی نوشته و در آن میگوید که هنوز هم در آن زمان در غزنه آثار و علایم عظمت باستانی با بعضی خانه های نفیس وجود داشت. آقای غفور امینی در کتاب (شهر های تاریخی افغانستان) از کدام دایرة المعارف انگلیسی در باب این جنگ چنین نقل میکند " قشون انگلیسی از نوامبر سال ١۸١۴ تا مارچ ١۸۴۲ در غزنه تمرکز داشت تا آنکه قوای بارکزایی ایشانرا محاصره نموده بالاخره شهر را مُسَخَر کردند. (نات Nott) در دسمبر همین سال آنرا دوباره بدست آورد و در موقع بازگشت به هند به امر (لارد واسن بورو) دروازه های آرمگاۀ سلطان را به اشتباۀ دروازه های سومنات با خود به هند بُردند".

این بود خلاصۀ تاریخ شهر غزنه یا مرکز آن امپراطوری بزرگ اسلامی که در وقت محمود کبیر از عراق و بحیرۀ خزر تا دریای اورال و ماوراالنهر تا اوقیانوس هند و صحرای راجپوتانه انبساط داشت. اینک ما به یاد آن همه عظمت و شکوه، نظری بر خرابه های آن افگنده، در دل خاک مدفن شاهان بزرگ، روضۀ علمای نامور و آثار بزرگواری نیاکان خود را جستجو مینائیم.

پایان بخش اول




[1]
(مدنیت اوستایی) تالیف علی احمد کهزاد.
[2]
(شهر های افغانستان) گرد آورنده غفور (امینی). این اثر هنوز طبع نشده و نسخۀ آن به مدیریت عمومی تاریخ محفوظ است.
[3]
(کنگهم) مملکت تساوکوتا را عیناَ همان سرزمین اراکوزی (قندهار) نویسنده گان کلاسیک میداند. (جفرافیای هند قدیم ص. ۴٠)
[4]
اولین شخصی که موقعیت (هوسی نا) را در غزنی و (هوسالا) را به هزاره جات تعین نمود، مارتن میباشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر