۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

الماس کوۀ نور


الماس کوۀ نور گوهر گرانبهایست که تاریخچۀ جالبی دارد. تصور میشود که منبع اصلی این الماس معدن (گول کند) هندوستان باشد.

اما این تصوری بیش نیست و حقیقت آن در زیر حوادث تاریخی مدفون مانده برای ما روشن نیست. این الماس وقتی مورد توجه قرار گرفت که در بدل جان یک خانوادۀ سلطنتی تبادله گردید. در سال ٩٠٤ هجری مطابق ١٥٦٢ میلادی همایون، شهزادۀ دهلی وقتیکه ابراهیم لودی را در جنگ پانی پت شکست داد، ابراهیم لودی الماس کوۀ نور را به خاطر بخشیدن خونش به همایون به حیث تحفه تقدیم کرد و همایون شاید با گرفتن الماس از قتل عام خانوادۀ سلطنتی صرفنظر نموده باشد.

الماس کوۀ نورکه بخشی از خزانۀ دربار مغلی را تشکیل میداد در سال ١١١٧ هجری توسط نادر افشار وزن گردید که تقریباَ ٢٧٩ قیراط وزن داشت و نامبرده آنرا گوهرکوۀ نور نامید. [یک قیراط برابر است با دو صد میلی گرام]
در سال ١١٢٥ هجری الماس مذکور بدست احمد شاه درانی افتاد که از او به پسرش شاه زمان رسید و بعداَ به شاه شجاع انتقال یافت. شاه شجاع نیز آنرا در بدل جلب حمایت رنجیت سینگ به او تحفه داد.
در سال ١٢٢٧ هجری انگلیس ها بعد از شکست دادن سیک ها و الحاق پنجاب، الماس کوۀ نور را به غنیمت گرفتند. (لارد لارنس) انگلیسی آنرا در جیب واسکت خود گذاشته و به فرآموشی سپرد، تا اینکه زمانی به او هدایت داده شد که الماس مذکور را به وایسرای هند به حیث تحفه از طرف کمپنی هند شرقی به ملکه ویکتوریا، ملکۀ بریتانیای کبیر بفرستد. در این هنگام بود که الماس مذکور به یادش آمده و با وحشت خدمتگار خود را احضار نمود و از او در مورد الماس کوۀ نور طالب معلومات گردید. مرد هندی با خونسردی تمام پارچۀ پیچیده شده که در آن الماس کوۀ نور را تا آنوقت نگاه کرده بود، برایش تقدیم نمود.
سه ملکۀ انگلستان، ویکتوریا، ماری و الیزابت خانم جورج ششم آنرا در تاج خود میپوشیدند.  تا اکنون عقیده بر اینست که الماس مذکور برای مردم شگون بد دارد.
با مطالعۀ مختصر می بینیم که برای بدست آوردن آن چه خونریزی های که صورت نگرفته و همۀ این جنگها ناشی از بد شگونی الماس نبوده بلکه از خودخواهی و جاه طلبی افرادیکه میخواستند به هر قیمتی که شده آنرا بدست آورند، بوجود آمده است که البته هیچ کدام آنها به کام خود نرسیده اند. همینگونه برای احراز قدرت در طول تاریخ ما نیز شدهد جنگهای خانماسوز زیادی بوده ایم. حتی در میان خانواده های سلطنتی که خود به کشور حکمرانی میکردند برادر برای کسب قدرت دست خود را بخون برادر الوده کرده، پسر سینه پدر را شگافته و کاکا برادرزاده را کشته.
ما باوجویکه از شنیدن و خواندن این خونریزیهای بیجا متاثر و شرمنده میشویم، هنوز خود به شکلی از اشکال ادامه دهندۀ آن هستیم. هنوز من از تو دلگیرم زیرا جواب سلامم را نداده ای. هنوز میخواهی با من جنگ کنی زیرا به تو چپ نگاه کرده ام. هنوز غیبت و بد گویی بین ما حکمفرماست و هنوز ناجوانمردانه به دروغگویی و عیبجویی میپردازیم.

مجله گلستان، شمارۀ سوم ، سال ١٩٩٣

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر