۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه

مصاحبه با ظاهر هویدا


خوانندۀ آهنگ (کمر باریک) شکایت میکند
ظاهر هویدا که پس از ماه ها به کشور برگشته است مثل همیشه سیمای گرفته و محزون داشت و باز هم مثل همیشه گاهگاهی نکته های نغز و نشاط انگیزی بر زبانش می آمد و در چنین لحظه هایی چهره اش میشگفت و چشم هایش می درخشید.


هویدا سرش را پائین انداخت. به آتش سگرتش خیره شد و گفت " همه کس علت رفتنم را به ایران می پرسند. در واقع علت ساده یی دارد. در اینجا خسته شده بودم. از بیکاری خسته شده بودم. برای این که وقتی از اتحاد شوروی برگشتم برای مدت دو و نیم سال فقط به نام دارای کاری بودم. اما در اصل هیچکاری نداشتم. بدین صورت احساس می کردم فرسوده و زنگ زده میشوم و سویه ام روز بروز پائینتر می آید. از اینرو برای جبران این دو و نیم سال رکود و انجماد و برای دیدن پدیده های هنری تازۀ جهان خواستم به ایران، ترکیه، پولند، اتحاد شوروی و چند کشور دیگر بروم.
در ایران از طرف یکی دو تن از هنرمندانی که میشناختم شان، به من پیشنهاد شد تا با رادیو و تلویزیون ایران به همکاری موقتی بپردارم. همین کار را کردم و آنچه من خواندم با استقبال بی نظیری روبرو شد". 
در این هنگام ظاهر هویدا لبخندی زد و با چهرۀ معصومانه ای ادامه داد " مردم می گویند که من در ایران پول زیادی بدست آوردم اما این سخن درست نیست. برای این که من در ایران در برابر کار خودم پول نگرفته ام". 
سر برداشت و بسوی من دید. بعد دنبالۀ گپش را گرفت " نخستین بار در تلویزیون ایران در یکی از نمایش های درجه دوم شرکت کردم. اما خیلی زود مرا به نمایش های درجه اول سهم دادند. غالباَ در برنامۀ (سلام همسایه ها) که گردانندۀ آن فریدون فرخزاد است ظاهر میشدم و البته که از این گرداننده لطف های زیادی دیدم".
بگذار تا بگریم
هویدا گفت "مردم از لهجۀ من زیاد خوششان آمده بود. در ایران دو تا از آهنگ های من زیاد عمومیت یافت. یکی همین آهنگ ( کمر باریک )  من بود که بیشتر مورد پسند تازه جوانان واقع شد. دیگری هم آهنگ (بگذار تا بگیریم....) بود که شعرش از سعدی است. این آهنگ توجه کسانی را جلب کرد که به آهنگ های نسبتاَ سنگین علاقمند هستند".
ظاهر هویدا میگوید که برای دو و نیم ماه در ایران ماند و سپس راهی کشور های ترکیه، پولند، اتحاد شوروی و آلمان شد. بعد واپس به ایران برگشت و باز هم در تلویزیون ایران بکار پرادخت. این دفعه چهار و نیم ماه در آن کشور پایید.
هویدا که اکنون در کابل بسر میبرد گفت " برای مسایل مربوط به خدمتِ زیرِ پرچم به کشور برگشته ام. میخواهم ترتیبی بگیرم که شامل دانشگاۀ تهران شوم و در رشتۀ ادبیات دری به تحصیل بپردازم". 
تحول بلی ! انکشاف نه !
خوانندۀ آهنگ (کمر باریک) عقیده دارد که موسیقی در کشور ما در ظرف پنجاه سال اخیر، تحول کرده ولی انکشاف نکرده است و این تحول هم سطحی و تقلیدی بوده است.
او در این مورد میگوید " در این آخر ها در افغانستان اشتباۀ بزرگی صورت گرفته که موسیقی ما را پنجاه سال به عقب انداخته است. این اشتباه عبارت است از پرداخت مبالغه آمیز به موسیقی و آهنگ های فولکوریک. به این معنی که امروز آوازخوانان حرفه یی و غیر حرفه یی خود شان را وقف آهنگ های فلکوریک ساخته اند. در نتیجه آهنگ های فلکوریک، موسیقی مسلطِ روز شده. در حالی که نبایستی این طور شود. پدیدۀ فلکوریک به حیث بازماندۀ گذشتگان و میراث دورانِ باستان تلقی میشود. آهنگ فولکوریک مثل دیگر اثر های دوران گذشته است که در نتیجۀ کاوش های باستان شناسان از زیر خاک به دست می آید. باستان شناس این اثر ها را پاک و ستره میسازد و با کمک  آن تاریخ گذشته را روشن می سازد.
ببینید، و قتی تپه ای را میکاویم و تیر و کمان کهنه ای را به دست می آوریم هرگز در صدد نمیبرآیم که این تیرو کمان را که محصول شرایط فرهنگی گذشته است، بکار ببریم و یا تیر و کمان دیگری مانند آن بسازیم. ولی در افغانستان همین طور شد. این تیر و کمان را بکار بردند. در واقع همۀ آوازخوانان به جان این تپه افتادند و هر چه بدست آوردند، بکار بردند. در این گیر و دار گروهی حتی گّرد و خاک این یافته ها را هم نزدودند و همانگونه پُر گَرد و خاک بکار بردند.
این وضع از یکسو همان طوری که گفتم، سویۀ موسیقی را پائین آورد و از سوی دیگر روحیۀ آفرینش را در میان هنرمندان و آهنگسازان ما کُشت. آهنگساز ما به جای این که به آفرینش هنری دست بزند، به سراغ خرابه ها رفت تا آنچه را که ساخته و پرداخته وجود دارد بدست آورد".
شنیدم از سفر .... 
ظاهر هویدا قبول دارد که از شرایط  نامطلوب کشور ما گریخته است.
" ها، من از شرایط فرار کردم. برای این که من میکروفونی در اختیار نداشتم و آوازخوان وقتی میکروفون در اختیار نداشته باشد، مرده است. من در اینجا، در کشور خودم شدیدترین سانسورِ جهان را دیدم. منظورم رادیو افغانستان است. در اینجا شعر باید فرمایشی باشد، آهنگ باید فرمایشی باشد و این فرمایش ها هرروز فرق میکند. یک مظاهره لغت های خاصی را تحریم میکند. آمدن یک مهمان خارجی کلمه های دیگری را از استعمال میاندازد. به طور مثال زمانی را به یاد دارم که یکی از رجال حکومتی افغانستان به خارج رفته بود. من در رادیو پانزده روز پیش از آن آهنگی را ثبت کرده بودم و قرار بود این آهنگ شب نوروز از رادیو پخش شود. تصادفاَ این رجل حکومتی شب نوروز از خارج برمیگشت. در نتیجه آهنگ من تحریم شد و نتوانست پخش گردد. برای این که من خوانده بودم " شیندم از سفر برگشتی ای گل ـ بلا بودی، بلاتر گشتی ای گل ". این آهنگ مطلقاَ یک آهنگ عشقی بود و من اصلاَ نمی دانستم که این رجل حکومتی شب نوروز از سفر بر میگردد. مثال های دیگری را هم به یاد دارم. این گونه سانسور بسیار مضحک و خنده آور است".
هویدا خندۀ کوتاهی کرده گفت " به من میگویند که چرا آواز های شادمانه نمی خوانم. آخر منظور از این سوال چیست؟ چرا میخواهند از افشای واقعیت ها جلوگیری کنند؟ چرا نمی گذارند که واقعیت ها بیان شود؟ آخر بیان یک درد، گامیست به سوی درمان این درد. از این عوامفریبی ها دل آدم بد میشود".
غرب زدگی 
هویدا میتوانست مانند برخی از گروه های غیرحرفه یی دیگر، جدا از رادیو در کلپ ها کار کند و آواز بخواند. ولی این کار را نکرده است. او میگوید
" به دو دلیل این کار را نکردم. نخست این که نخواستم برای چند تا شنوندۀ معدود وقت خودم را به هدر بدهم. دوم این که آن عدۀ معدود هم همان گروۀ شکم سیری هستند که از موسیقی چیزی نمی فهمند و اگر برای شنیدن موسیقی به این کلپ ها میروند برای اینست که "غربی نما" جلوه کنند و بس. اصلاَ من از این دسته های جاز که غالباَ کاریکاتور پدیده های غربی هستند، چندان دل خوشی ندارم. ما چرا رسالت شرقی خود مان را ثابت نسازیم؟ ما روح شرقی داریم و این روح، روحی بزرگ و والاست.
میدانید سال ها پیش (رومن رولان)، (تاگور) را به پاریس دعوت کرده، پذیرایی خوبی از او به عمل آورد. هنگام خداحافظی از (تاگور) پرسید که فرانسه را چگونه یافته است.
شاعر هندوستانی پاسخ داد : کارگر اروپایی با وسایلی که دارد میتواند بهترین افزار های موسیقی را بسازد. اما نواختن را باید از کارگر هندوستانی بیاموزد.
بدین صورت ما نباید اصل خود مان را فرآموش کنیم و تسلیم پدیده های جوامع بازرگانی غرب شویم".
نانخور اضافی
هویدا شانه هایش را بالا انداخته گفت
 "من هیچ وقت ادعا نکرده ام که به من پول کم میدهند. برای این که میدانم در کشور ما هنرمند نانخور اضافیست. هر قدر به او پول کم بدهند، باز هم این پول مجانیست. در کشوری که اکثریت مردم از وسایل نخستین زندگی بهرۀ کافی ندارند، آوازخوان چه حقی دارد که ادعای پول بیشتر کند؟
اگر او براستی هنرمند است باید بدون نظر داشت پهلوی های مادی، هنرش را پدید آورد. در این حال حق دارد که در برابر این کار، آزادی کامل خودش را طلب کند، آزادی اظهار و بیان درون خودش را".


١٣٥٢ روزنامۀ اصلاح ششم جوزا









هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر